Pierre CONESA : کارمند عاليرتبهء پيشين و مشاوررئيس سي. اي.آي. اس ( موسسه اروپائي تحقيقات استراتژيک )
آخرين مقالات اين نويسنده:
پيروزي مسلم، صلح غير ممکن
در تاريخ ٢١ اوت ٢٠٠١، شيخ عبدالله سهمی ، رهبر جهاد اسلامي در نوار غزه، در توضيح سوء قصدهاي انتحاري به برنامه ي خبري شبکه ABC گفت : « ما جز اين چاره اي نداريم. ما نه بمب داريم، نه نفربر، نه موشک، نه هواپيما، نه هلي کوپتر». اما آيا اين اعلان جنگ نابرابر علی رغم کاهش شمار عملیات تروریستی ، افزايش حملات انتحاري را تبیین مي کند؟ مي توان در اين امر ترديد نمود.
در عرض چند سال، کاميکاز تبديل شده است به بمب هوشمند و ارزان قيمت نسل جديد تروريسم. اين بمب محصول ايدئولوژي و شیوه آماده سازی است که به آساني قابل انتقال و صدور است. حمله ي انتحاري يک اقدام عملياتي خشونت بار است که اهميتي براي قربانيان غيرنظامي قائل نيست و توفيقش تا حدود زياد مشروط به مرگ تروريست يا تروريست هاست. براي درک تازگي اين پديده بايد ارجاع مداوم به کاميکازهاي ژاپني را که سرباز بودند و به اهداف نظامي حمله مي کردند ، کنار گذاشت. جنبه ي بي سابقه و تازه ي پديده ي کنوني بيشتر حاصل به اوج رسيدن رفتار فداکارانه در چارچوبي بيش از پيش اسطوره پروراست.
تا کنون بيش از سي و چهار کشور يا منطقه ي بحران زده (١) دستخوش حملات انتحاري شده اند. منافع چهل و دو کشور در خارج، هدف اين حملات قرار گرفته اند (٢). از هنگام پديدار شدن اين نوع اقدام در سال ١٩٨٢ تا آوريل سال ٢٠٠٠، سالانه به طور متوسط شانزده حمله روي مي داد، از سال ٢٠٠٠ به بعد، اين تعداد به سي و نه حمله در سال رسيده است.
در آغاز، فکر سوء قصد انتحاري به عنوان يک روش جنگي عليه اشغلگران اسرائيلي و سپس نمايندگان سازمان ملل، در لبنان در سال ١٩٨٢ طرح شد (٣). سپس اين نوع سوء قصد در سال ١٩٨٧ در سري لانکا، در سال ١٩٩٤ پس از کشتار در مسجد شهر حبرون (الخليل) در فلسطين، در سال ١٩٩٥ در ترکيه، در ژوئيه ١٩٩٩ در کشمير و در سال ٢٠٠٠ در چچني به کار رفت و عاقبت در سال ٢٠٠٢ به روسيه، در سال ٢٠٠٣ به عراق تسري مي يافت. سپس اين حملات تبديل شدند به يک روش عمليات تروريستي « غيرمستقيم » : در سال ٢٠٠١ در کنيا و تانزانيا عليه ايالات متحده و در پاکستان عليه فرانسه، در سال ٢٠٠٢ در اندونزي عليه استراليا و در آوريل و مي ٢٠٠٢ در مغرب. در عربستان سعودي يا پاکستان سال هاست که اين حمله ها در جنگ هاي داخلي يا بين فرقه اي به کار مي روند و در عراق از سال ٢٠٠٣ وضعيت چنين است. حمله ي انتحاري حتي مي تواند در مقام اجراي يک « قرارداد» به کار رود ، کشتن فرمانده (احمد شاه) مسعود از اين دست بود. دست آخر اين که حمله ي انتحاري جهاني هم شده است : در حمله به مرکز تجارت جهاني کاميکازهايي از شش کشور شرکت داشتند (اگر افراد فعال در لژيستيک را هم درنظر بگيريم بيش ازپانزده کشور) و ٣٠٢٥ نفر قربانيان اين حمله حدودا صد مليت گوناگون داشتند.
گوناگوني اهداف اين سوء قصدها صورتي شگفت انگيز يافته است: دفترهاي سازمان ملل، تروريستهاي ساکن در هتلها (مومباسا (٤) در کنيا) يا حاضر در باشگاه ها شبانه (بالي)، عبادتگاههاي کليميان (بوئنوس آيرس يا هربا)، يک مجموعه ي مسکوني پر از اتباع کشورهاي خاورميانه (در عربستان سعودي)، يک بانک (در استانبول)، يک کشتي جنگي (يراس اس کول) (٥)، يک نفت کش (ليمبورگ) (٦)... و به ويژه با شمار حيرت انگيزي از قربانيان « جانبي» .
تقلید کورکورانه
جايگاه جغرافيايي حمله ي انتحاري نيز بسط يافته است: از سرزمين دشمن در جنگ (اسرائيل يا سري لانکا)، به سرزمين يک تظلم مطرود و منفور (ايالات متحده)، يه به کشورهاي مسلمان (تونس، مراکش) يا حتي اسلام گرا (مانند دولت فعلي ترکيه يا عربستان سعودي). جغرافياي سياسي سوء قصدهاي انتحاري نيز تا حد زيادي جهاني شده است، اگرچه بعضي مناطق به شدت بحران زده را نيز در بر مي گيرد.
اين پديده تا حدود زيادي، اما نه منحصرا، منشا اسلامي دارد. در تاريخ ٩ ژوئيه ١٩٨٧، ببرهاي تاميل که مذهب هندو دارند با سوء قصدي که جان چهل سرباز سري لانکايي را گرفت تکنيک تقليد شده از حزب الله شیعه ي لبنان را به کمال رساندند (٧). در حدود دويست حمله ي انتحاري را مي توان به حساب آنان گذاشت، يعني بسيار بيش از آنچه که به فلسطينيان نسبت داده مي شود. حزب کارگران کردستان (پ.کا.کا)، که لائيک و لنينست هم هست در دوران فترت نظامي به اين حمله ها متوسل شد تا به نيروهاي خود انسجام تازه ببخشد. اين روند به همان اندازه که جنبه ي ديني دارد ناشي از تقليد کورکورانه هم هست. بين حمله هاي انتحاري حزب الله لبنان (١٩٨٢) و نخستین کاميکازهاي فلسطيني (١٩٩٤) بيش از ده سال فاصله است، در اين ميان گريزي هم به سري لانکا زده شد.
و اما داوطلب انتحار هميشه يک جوان متعصب تاثيرپذير و در بعضي موارد حتي معتاد برخاسته از يک طبقه ي محروم نيست. طرح ريزان حمله هاي ١١ سپتامبر ٢٠٠١ تحصيلات دانشگاهي داشتند و از طبقات متوسط برخاسته بودند، بي هيچ سابقه ي فعاليت نظامی. بعضي موارد را مي توان بر مبناي انگيزه هاي شخصي و خصوصي توضيح داد، مثلا هنادي تيسير جرادات، وکيل زن جوان فلسطيني که در اکتبر سال ٢٠٠٣ در جنين مي خواست انتقام برادر و نامزدش را بگيرد، اما انگيزه ي شخصي در مورد کاميکازهايي که از مدرسه هاي ديني پاکستان براي ارتکاب سوء قصدهاي انتحاري به کشمير مي روند (٨) نقشي ندارد. در مورد اسلامگرايان اندونزيايي که تصميم مي گيرند توريست هاي استراليايي را در بالي بکشند اين نقش باز هم ضعيف تر است.
نخستين علت افزايش تعداد اين نوع سوء قصدها شکست ديگر روش هاي تروريستي است. بين سالهاي ٢٠٠٠ و ٢٠٠٢ سوء قصدهاي انتحاري يک در صد از کل سوء قصدهاي فلسطينيان را تشکيل مي دادند، در حالي که ٤٤٪ از قربانيان کل حمله ها را به همراه آورده اند. در سال ٢٠٠٢ در اسرائيل پنجاه و نه حمله ي انتحاري روي داده است، تقريبا معادل آن چه که در هشت سال گذشته روي داده بود (شصت و دو حمله). اما اگرچه کاميکاز « کارآ » ترين نوع بمب تروريستي است که قادر است بهترين زمان و مکان را انتخاب کند، ارزش جنگي او هميشه هم مسلم نيست.
مي توان گفت که حمله ي انتحاري آسان است، چرا که در آن نيازي به طرح نقشه ي فرار نيست، و اگر هم موفقيت آميز نباشد، گاهي تروريست مي پذيرد که خودکشي کند، مانند تاميل ها که يک قرص سيانور در اختيار دارند. بنابر تحقيق انجام شده توسط راند کورپوریشن (٩) سوء قصد انتحاري چهار برابر حمله هاي تروريستي کلاسيک قرباني مي گيرد. دست آخر، اين که حمله ي انتحاري امکان ضربت مستقيم در حساس ترين جاهاي سرزمين دشمن مانند نيويورک، واشنگتن، تل آويو، مسکو و همچنين امکا ن حمله به شخصيت هاي دور از دسترس از قبيل نخست وزيرها يا روساي جمهوري را فراهم مي سازد.
مخارج سازماندهي ناچيز است. بنا به محاسبات اسرائيلي ها در حدود ١٥٠ دلار. نسبت مخارج سازماندهي به ضررهاي وارد شده در نتيجه ي حمله هاي ١١ سپتامبر اعجاب انگيز است، چرا که در مقابل کمتر از يک ميليون دلار هزينه، کل ضرر اقتصادي وارد بر ايالات متحده در حدود ٤٠ ميليارد دلار برآورد شده است.
در عرض چند سال، از اقدام انجام شده به دست تنها يک تروريست به سوء قصدهاي گروهي رسيده ايم: يازده نفر در مراکش، نوزده نفر در حمله هاي ١١ سپتامبر و چهارده کاميکاز تاميل در حمله به پايگاه هوايي نظامي کولومبو در ٢٤ ژوئيه ٢٠٠١. به تدريج حمله ي انتحاري به طور وحشتناکي به صورت يک تکنيک تروريستي پيش پا افتاده در آمده است. مي توان دو دسته ي متمايز را در اين ميان باز شناخت ؛حملا تی که در ارتباط با یک بحران طولانی مدت قرار دارند و حملاتی که مرتبط با يک دشمن خود خوانده ي جهاني (غرب، يهود...) هستند.
نخستين دسته در پاسخ به شرايط سياسي و فرهنگي ای مشابه فراگير شده اند ، و نتيجه ي اثر يک گذشته ي دردناک بر روي چندين نسل در مناطق بحران زده هستند ، براي نمونه در فلسطين، سري لانکا، کشمير و چچني: چچنها به سبب همکاري با دشمن در زمان جنگ به دست استالين به صورت دسته جمعي تبعيد شدند، فلسطينيان قرباني نقبه شدند (١٠) يا تامليها که بخشي از جمعيتشان را انگليسيها به کشتزارها تبعيد کردند، و به هنگام استقلال هند تابعيت خود را از دست دادند، و تابعيت سنگالي به آنها داده شد و سپس دوباره تابعيت هندي را بازيافتند. کاميکاز فرزند نسل دوم يا سوم پس از فاجعه ي آغازين است، نسل هايي که نمي توانند درک کنند چرا هنوز هم هيچ اميدي پديدار نمي شود. فرهنگ خشونت و مرگ بسيار تاثيرگذار است. ترسيم تصوير شهيد که به تدريج جايگزين تصوير سرباز مي شود براي فراهم کردن زمينه اهميتي بنيادين دارد.
شرايط مرگ پروري که در نتيجه ي خشونت دسته هاي نظامي اشغالگر از اعضاي گروه مقاومت تداوم مي يابند، آمادگي لازم براي از خود گذشتگي نهايي را، که فرض بر آن است که بر زندگي در اين دنيا ترجيح دارد، فراهم مي کند. تحقيق انجام شده به دست اياد سراج، روانکاو فلسطيني بنيانگذار برنامه ي بهداشت رواني جمعيت غزه (١١) مبهوت کننده است. يک چهارم از جوانان غزه در آرزوي شهادت اند، بعضي از آنها تن به مدرسه رفتن نمي دهند چرا که مي ترسند در بازگشت از مدرسه پدر و مادرشان دستگير يا کشته و خانه شان ويران شده باشد و ديگر نتوانند آنها را باز ببينند. اين روانکاو وضعيت را چنين تشريح مي کند (١٢): « در زمان نخستين انتفاضه، خطر محدود به مکانهاي رويارويي سربازان و سنگ اندازان بود. اکنون مرگ از آسمان مي بارد. هر کسي در هر جايي ممکن است هدف قرار گيرد. اين وضع يک حالت وحشت مزمن ايجاد مي کند» . برخي که شاهد تحقير شدن پدر يا برادرشان بوده اند ترجيح مي دهند در بازي هايشان نقش سرباز اسرائيلي را بازي کنند.
ژاک سملن (١٣) فرآيند نسل کشي را « خرد ورزی ديوانه وار» توصيف مي کند (١٤)، جنبه ي عقلائی هنوز به جاي خود باقي است. طبق دسته بندي اميل دورکيم (١٥) خودکشي براي انتقام، به نظر نوعدوستانه (١٦) مي آيد. کاميکاز جانش را براي يک گروه معين فدا میکند که در چارچوب يک نظام قومي - ملي داراي ساختاري سياسي است و سرزميني براي خود مطالبه مي کند. حس خيانت ديدگي نخبگان جوان تحصيل کرده کار عضوگيري از ميان آنان را تسهيل مي نمايد، اينان که در حال « موفق شدن » در خروج از وادي خشونت و رنج اند به ناگاه باز مي گردند تا خود را فدا کنند (١٧). هدف نهايي مبارزه ي سياسي است، گرچه توجيهي مذهبي در بردارد. رابطه با والدين و گروه به جاي خود باقي است و عموما جشني مانند جشن عروسي در گرامي داشت قرباني، برگزار مي شود. گرچه کاميکاز در محله ي تدارک سوء قصد به انزوا مي رود، باز هم خطاب او به خانواده اش است، حال آن که در مورد طراحان ١١ سپتامبر چنين نبود. محمود احمد مرسش ديدگاه خود را چنين بيان مي کند: « من مي خواهم انتقام خون فلسطينيان را بگيريم، به ويژه خون زنان، سالخوردگان و کودکان. و به خصوص خون نوزاد « ايمان هجو» که مرگش تا اعماق قلب مرا لرزاند... من اقدام خاکسارانه ام را به مومنان اسلام که شهدا را مي ستايند و در راه آنان مي کوشند تقديم مي کنم." (سوء قصد انتحاري نتاينا (١٨) در ماه مه سال ٢٠٠١).
احساس در بن بست کامل بودن، زائیده چندين مرحله مذاکرات بي نتيجه يا فريبکارانه تلقي شده، است. نخستين سوء قصدهاي حماس در اسرائيل پس از مذاکرات اسلو پديدار مي شوند و هدفشان به شکست کشاندن اين مذاکرات ، پس از ازسرگيري اسکان اسرائيليان در سرزمين هايي است که قاعدتا بايد به فلسطينيان بازپس داده مي شدند. عامل محرک اين سوء قصدها کشتار، در حدود سي نمازگزار در مسجدالخليل به دست یک يهودي ساکن سرزمين هاي اشغالي بنام « با روخ گداشتاين » (١٩) در فوريه ١٩٩٤ است. بحران سازمانهاي سنتي نمايندگي سياسي نیز اغلب مشاهده مي شود، چه اين سازمانها قبيله اي باشند (مانند چچني)، چه چريکي (مانند سازمان آزادي بخش فلسطين فتح يا جبهه ي آزادي بخش کشمير (ج.ک.ل.ف) (٢٠). از ديدگاهي کلي تر، ناتواني نخبگان صاحب اختيار در تغيير وضعيت اين دنياي ناپاک عاملي است که شهيد را به گزينش يک راه حل پاک از آلودگي ها ترغيب مي کند. رقابت ميان احزاب و گروههاي سنتي (مثلا ميان فلسطينيان يا تاميلها) احزاب سنتي را باز هم بي اعتبارتر مي کند. اين گونه است که در سال ١٩٨٥ سازمان ل.ت.ت. ا ، ابتدا اعضاي سازمان آزادي بخش الام تاميل (٢١)و سپس در سالهاي ٨٧ـ١٩٨٦ اعضاي جبهه ي آزادي بخش انقلابي مردمي الام (٢٢) را از ميان برداشت. اين دو سازمان، رقيب ل.ت.ت. ا بودند.
دست زدن به سوء قصد انتحاري از سوي ديگر نشان دهنده ي آن است که راه نجاتي در زندگي پديدار نيست. در اين صورت مشروعيت مذهبی و يا « عمل قرباني شدن» برتر از مشروعيت پدرسالارانه تلقي مي گردد. پنلوپ لارزيلير (٢٣) ، کارشناس در اين زمينه گوشزد مي کند که : « قرآن در مقابل پدر» و وهابي گري در مقابل انجمن هاي صوفي گري قرار مي گيرد. دين در اينجا عامل مساعدي است. اما غلبه ي جو از خود گذشتگي برای مرگی فداکارانه مي تواند کفايت کند.
زنان به طور فزاينده اي در اين ميان نقش ايفا مي کنند: « چه در ميان فلسطينيان، چه در پ.پ.اس در سوريه که در دوازده سوء قصد انتحاري پنج زن را شرکت داد، چه در ل.ت.ت. ا. که يک واحد متشکل از زنان داوطلب به نام ببرهاي سياه ايجاد کرده است. گاه تجاوز جنسي از سوي سربازان اشغالگر، زن جوان را که به طور مضاعفي از سوي اشغالگر و از نظر جامعه ي خود هتک حرمت شده است، مصمم به اقدام مي سازد. انگيزه ي شخصي، مخلوط غريبي است از ايستادگي در برابر اشغالگران و حتي واکنش در برابر مردسالاري جامعه ي محلي ( ٢٤) . وفا ادريس نخستين زن کاميکاز فلسطيني را شوهرش به سبب نازايي طلاق داده بود و او به ناچار با آبروي ريخته به نزد خانواده اش بازگشته بود. براي شستن اين ننگ او راهي جز دست يازيدن به منتها درجه ي فداکاري که بتواند نظم غالب اجتماعي را بشکند، نيافت. اين يک مورد منحصر به فرد نيست، نمونه هاي ديگري نيز وجود دارند. احلام عارف تميمي مجري سوء قصدي به تاريخ ٩ اوت ٢٠٠١ و دانويي (٢٥) زن تاميلي که راجيو گاندي را به قتل رساند هر دو « گناه» کرده و به طور نامشروع باردار شده بودند. فاطمه السعيد به هنگام دستگيري پس از قتل دو سرباز اسرائيلي اعلام کرد: « کار من اقدامي عليه اشغالگري بود، اما از سوي ديگر اين براي من راهي بود تا به خانواده ام نشان دهم که از برادرانم که به خلاف من حق داشتند به دانشگاه بروند ، چيزي کم ندارم» (٢٦).
نيت صدمه نزدن به قربانيان بي گناه دست کم به بحث گذاشته مي شود. رئيس جمهور چچن اصلان ماسخادوف سوء قصد به قربانيان غيرنظامي را محکوم دانسته است، مفتي اعظم عربستان سعودي، شيخ عبدالعزيرالشيخ و محمدسيدالتنتاوي مفتي و شيخ دانشگاه الازهر در مصر نيز چنين کرده اند.
به طور کلي اين سوء قصدها، با وجود پوشش مذهبي، در چارچوب يک منطق اساسا سياسي قرار مي گيرند. تنها يک روند جدي مذاکره مي تواند سرچشمه ي آنها را بخشکاند. ديگر معلوم شده است که خشونت ضد تروريستي بر مبناي مجازات دسته جمعي بي نتيجه است. يکي از افسران ارتش اسرائيل تاکيد مي کند: « جنگ را به خانه هايشان خواهيم برد. به اين ترتيب مجبور خواهند شد نه در خانه هاي ما، که در خانه هاي خودشان بجنگند. ما در سرزمين هاي آنان مي جنگيم و در موضع برتر هستيم» . (٢٧) با وجود اين، از هنگام انتفاضه ي دوم تا کنون، در عين اين که تعداد قربانيان فلسطيني سه برابر قربانيان اسرائيلي بوده است، سياست زور آريل شارون در حفاظت از اسرائيل موثر نبوده است چرا که امروزه تعداد قربانيان اسرائيلي سه برابر ٢٥ سال پيش است.
اين روش ها زمينه را براي پرورش داوطلب خودکشي بيش از پيش مساعد مي کنند. اين که در الجزاير سوء قصد انتحاري ديده نمي شود پرمعناست ؛ عمر کوتاه در گيريها با وجود شدت جنگ داخلي از سال ١٩٩١ به بعد براي توضيح اين امر کفايت نمي کند (٢٩).
دومين دسته از سوء قصدهاي انتحاري که در حمله عليه مرکز تجارت جهاني تجلي عيني مي يابند بسيار نگران کننده تر اند. دشمن تبديل شده به يک مصنوع جهانگير و خيالي « تنزل يافته به مقام يک شيئي» (٣٠).بن لادن از « يهوديان، صليبيون و منافقين» حرف میزند، او به اين ترتيب همه ي آماج ناهمگونش را در هم و برهم در يک هدف مي گنجاند بي آن که به مذهب قربانيان غيرمستقيم اهميتي بدهد. در روز ٢١ مه شبکه ي الجزيره برنامه ي ضبط شده اي را پخش مي کند که در آن مرد شماره ي دوي القاعده، ايمن الظواهري، مسلمانان را فرا مي خواند تا « با آمريکاييان بجنگند...» ، آنان را ترغيب مي کند تا « غربيان را از شبه جزيره ي عربستان» ، « سرزمين اسلام» ، برانند، و اضافه میکند که « صليبيون و يهوديان جز زبان قتل، حمام خون و برجهاي شعله ور چيزي نمي فهمند» . و سپس مي افزايد: « اي مسلمانان، تصميم خود را بگيريد و به سفارت خانه ها و شرکتهاي تجاري و کارکنان منسوب به ايالات متحده، انگليس، استراليا و نروژ حمله کنيد» .
شبکه هايي که معمولا اين سوء قصدهاي انتحاري به آنان نسبت داده مي شود از سه نسل متفاوت تشکيل شده اند: نسل کهنه ي جنگجويان « افغان » که عليه روسها جنگيده اند، مانند بن لادن، عدنان ارسوز (٣١) ترک يا ابوقرتاتدا از لندن ؛ نسل جوانتر « بوسينايي – چچنها» مانند آزاد اکينسی (٣٢)، مرد ترک سوء قصدهاي استانبول، برادران داويد و ژروم کورتايه (٣٣)و نسل سوم که از سر شيفتگي برای اين کهنه جنگجويان به گروه مي پيوندد و حدودا بيست و چند ساله اند ، مانند ريچارد رايد (٣٤) مردي که در کفشش مواد منفجره کار گذاشته بود. اين نسل مي پذيرد که خود را براي يک هدف افسانه اي فدا کند: پيروزي اسلام، برقراري دوباره ي خلافت و بازيافتن يگانگي مسلمانان. بنابه اصطلاح کارشناس ترک جنبش هاي اسلامگرا « روزن چاکين» ، اين جوانان تشکيل دهنده ي « گروهک هاي بي نام» ي اند که انمسجامشان ناشي از نوعي انحراف ديني متکي بر يک ايدئولوژي فرقه اي و قرباني طلب است. ارجاع اسطوره اي به عصر طلايي اسلام به ابطال زمان مي انجامد (نظريه ي سلفيان).
ايدئولوژي جنگجويانه اين مزيت را دارد که دشمن تنزل يافته به مقام شيء را نشانه مي رود و هيچ گونه ارزشي را نزد او به رسميت نمي شناسد، او جرثومه ي همه ي بدي ها و دل نگراني هاست (آمريکاييان، اسرائيلي ها، فرانسويان از نظر عربهاي شمال آفريقا...). ديگر هويت خواهي ملي مطرح نيست، پاي نوعي هويت جهاني « امت » درميان است. کافه انترنت هم به اندازه ي مسجد يک ميعادگاه به تمام معنا است. اين داوطلبان خودکشي که اغلب از خانواده هاي چند فرهنگي يا دور از سرزمين خود برخاسته اند و گاه صاحب چندين تابعيت اند در يک جغرافياي نمادين زندگي مي کنند: سرزمين اسلام جايي است که آنان در آنند، و در آنجا ارتکاب سوء قصد « مشروع » است.
اين يکي از نتايج شگفت انگيز « جهاني - محلي شدن » (٣٥) است : همبستگي ها محلي اند و اغلب از يک محله يا يک شهر بر مي خيزند، مانند آن چه در مورد باندهاي تبهکاران صدق مي کند. « رابطان» از قبيل جمال بقال جهاني اند و حداکثر مرزهاي ممکن را ميان گروه ها ايجاد مي کنند. گروه اسلامي گراي مراکشی موسوم به « الصراط المستقيم» که هشت نفر از چهارده تروريست (دخيل در سوء قصد کازابلانکا) به آن تعلق داشتند، مخلوطي از فرقه ي مذهبي و باند محلي برخاسته از محله فقيرنشين « سيدي مومن» ا بود و امام آن نیز از فرانسه آمده بود.
غربيان مسلمان شده يا Reborn in Islam (٣٦) ممکن است به عنوان پيش قراول براي ارزيابي هدفهاي آينده مورد استفاده قرار گيرند (مانند ريچارد رايد در اسرائيل) و با اعلام گم شدن گذرنامه و درخواست صدور المثني به دفعات متعدد پاسپورتهاي جعلي تهيه کنند، مانند ذکريا موسوي. سفر زيارتي به پاکستان، کشمير يا افغانستان معمول است. تهيه ي پول آسان میباشد. بنا به گفته ي اسکاتلنديارد شبکه اي متشکل از ٤٠٠٠ انجمن اسلامي و ٥٠ بانک امکان توزيع سالانه ٣ ميليون پوند پول زکات را فراهم مي سازد. اين جابه جايي هاي مکرر همانند تماس هاي اينترنتي به اين امر بر مي گردد که جنگ ديگر وابسته به هيچ سرزمين معيني نيست.
جو مرگ پرور بر اين چشم انداز غالب است. مورد مجاهدين خلق ايران که چند تن از اعضاي آن به هنگام بازداشت موقت مريم رجوي توسط سازمان امنیت فرانسه ( د.اس. ت : مديريت نظارت بر سرزمين فرانسه) (٣٧) دست به خودسوزي زدند نمونه ي جالب توجهي از اين جوهاي اسطوره پرداز است که فعالان را آماده مي سازند تا جان خود را حتي براي هدفي بيهوده فدا سازند. مي توان پديده هاي مشابه ديگري نيز يافت: ازجمله در خودکشي هاي دسته جمعي، چه در ميان زندانيان پ کاکا و چه در ميان فرقه هاي در انتظار آخرالزمان که گويي دنيايي از عدم درک و پرخاش گر احاطه شان کرده است ، مانند خودکشي در گويانا (٣٨) يا مثلا داويد کورش (٣٩) يا معبد آفتاب در فرانسه. جايگاه مرکزي مراد - رهبر - امير براي تجسم بخشيدن به نويد يک آينده ي بهتر اهميت اساسي دارد، چه اين آينده به واسطه ي پيروزي آرمان در اين جهان تحقق يابد چه در جهان ديگر. رهبر اغلب خود خوانده است، مانند ريچارد روبر (٤٠) « امام چشم آبي» سوء قصدهاي مراکش که اصالتا اهل شهر سنت اتين (٤١) بود. کيش شخصيت، حس پيروي تقريبا مذهبي از رهبر را تقويت مي کند. فدا ساختن خود اداي ديني است به او، چه اين رهبر مريم رجوي باشد، چه بن لادن يا عبدالله اوچالان رهبر پ.کا.کا. يا رضوان حسام الدين مشهور به حنبلي رهبر عملياتي جماعت اسلامي اندونزي.
advertisement@gooya.com |
|
عمل تروریستی همچون سلاحی نابرابر
اهداف سوء قصد جهاني اند (سازمان ملل، صليب سرخ، مرکز تجارت جهاني، بانکها...)، روشهاي به کار گرفته شده، بيش از پيش عاري از هرگونه تميز و تشخيص اند و آثار جانبي، بي اهميت تلقي مي شوند: جنگ عليه ديگر پيروان اسلام ممنوع نيست. برچسب توهين آميز « منافقين» به آنان به چنين جنگي مشروعيت مي بخشد، چه اين مسلمانان شيعه باشند و در نتیجه « نيمه يهودي» خوانده شوند، چه سست ايمانانني باشند که متهم به زندگي آلوده به فسق « به سبک غربي» هستند.
سوء قصد به مجتمح مسکوني الحيا در رياض به تاريخ ٨ نوامبر ٢٠٠٣ قربانياني گرفت از نوزده مليت مختلف که بيشترشان ازکشورهاي خاورميانه بودند و هيچ غربي اي در ميانشان ديده نمي شد. در سوء قصد به عبادتگاه يهوديان در استانبول، ١٩ نفر کشته شدند که پنج تن از آنان از يهوديان ترک بودند. ريشا لابه ويیر (٤٣) به حق گوشزد مي کند که القاعده که واشنگتن در همه جا دست آن را مي بيند، تبديل به يک « دشمن اسطوره اي » شده است.
سوء قصدهاي استانبول نماد گسست با اسلام سياسي سنتي اند: بنيانگذار حزب الله ترکيه، عدنان ارسوز، يک « افغان"» است. نسل دوم، نسل بوسينايي چچنها را در وجود آزاد اکينسی مي توان يافت که کاميکازهاي جوان بيست ساله اي را که اغلب به کافه اينترنت بین گول (٤٤) مي رفتند به عضويت گروه در آورد و آموزش داد. اين سوء قصدهاي انتحاري کشوري را هدف قرار دادند که از کمک رساندن به آمريکاييان د رمدت جنگ عراق خودداري کرد، کشوري که در آن حزبي حاکم است که خود را متعلق به جريان اسلام سياسي مي داند ، رهبر حزب عدالت و توسعه، نخست وزير کشور اعلام داشته است : « از خلال شهروندان ترک کليمي، اين حمله ترکيه را هدف قرار مي دهد!» . اين سوء قصدها نشان دهنده ي جدايي و گسستي است ميان حاميان « قانونگرا» ي اسلام سياسي ، يعني آنان که در سالهاي ١٩٨٠ به ميدان آمدند و راه انتخابات آزاد را برگزيده اند، با گروه هاي کوچک پراکنده اي که کاميکازهاي نسل جديد از ميان آنان برمي خيزند.
بدون ترديد اين دو نوع کاميکاز از هم مجزا و مستقل نيستند. در چارچوب اسطوره اي يک اسلام مظلوم، دسته ي نخست مرجع نمادين دسته ي دوم است. اما اين دو دسته در نتيجه ي نحوه هاي رفتاري متفاوتي به وجود آمده اند. مفهوم « جنگ تمام عيار عليه تروريسم» يک خطاي سياسي است چرا که گروه ها و اعمال متفاوتي را يکسان مي انگارد. براي رفتارهاي قومي- ملي متمايل به خودکشي با مايه ي مذهبي در چچني، فلسطين و... مذاکره ي سياسي تنها راه حل است. بدين ترتيب عقب نشيني نيروهاي اسرائيلي از لبنان تاييدي شد بر درستي تصميم حزب الله در پايان نهادن به سوء قصدهاي انتحاري: تصميمي که از سالهاي پاياني اشغال گرفته شده بود. علاوه بر اين، سوء قصدهاي حزب الله، اهداف نظامي و نه غير نظامي را مورد حمله قرار مي دادند.
به طور کلي خشونت اعمال شده از سوي نيروهاي اشغالگر هندي، روس، سري لانکايي يا اسرائيل بيش از سوء قصدها قرباني مي گيرد. اين خشونت به اقدام تروريستي به عنوان يک سلاح نابرابر و نيز به ناديده گرفتن بي گناهي قربانيان غيرنظامي مشروعيت مي بخشد: يا به اين سبب که غيرنظاميان نيز مسلح اند (مانند اسرائيليان اسکان داده شده در مناطق اشغالي) يا به اين سبب که اينان چشم به روي کشتارهاي انجام شده مي بندند (مانند غيرنظاميان روس). دست آخر اين که، اين خشونت ، حمايت مردم را از سوء قصدها گسترش میدهد و محيط مساعدي براي پرورش کاميکازهاي آينده فراهم مي نمايد.
بيشترين شمار کشورها، از حمله هاي انتحاري گروه دوم ضربه خورده اند و اين حمله ها همچنان در حال گسترش اند. هيچ کشور اروپايي نمي تواند خود را از چنين اقدامهايي در امان بداند.
١) لبنان، اسرائيل- فلسطين، آرژانتين، چچني - اينگوشي - اوستي و روسيه، کشمير، هند، سري لانکا، تاجيکستان، اندونزي، عربستان سعودي، سوريه، مراکش، افغانستان، ايالات متحده، ترکيه، عراق در منطقه ي شيعه نشين جنوب، در مثلث سني نشين و در کردستان، يمن، پاکستان، فيليپين، تونس، مصر، کنيا، تانزانيا، کويت، کرواسي، اسپانيا، ازبکستان به علاوه ي دو طرح حمله که سنگاپور و مالزي را هدف قرار داده بودند.
٢) علاوه بر کشورهاي نام برده بريتانيا، اردن، اسپانيا، فرانسه، آلمان، ايتاليا، استراليا و سوييس (حمله به صليب سرخ در بغداد).
٣) نخستين حمله ي انتحاري در سال ١٩٨١ سفارت عراق در بيروت را هدف قرار مي دهد، اين حمله به دست گروه اسلامي گراي الوعده انجام شد که اکنون عضو شوراي موقت (رهبري عراق) است.
٤) Mombasa
٥) Cole.S.S.U
٦) Limbourg
٧) ببرهاي آزادي بخش الام تاميل : TTEL-Tigers de liberation de l’Eclam Tamoul
٨) d’une cause "martyrs" : Les Kamikaz du Cachemire"Amelie Blan, 2003 juillet , 20 °Critique internationale, n,"perdu
٩) 2002 decembre 11An alternative strategy for the war on Terrorism,
١٠) سال ١٩٤٨ سال هجرت ٧٥٠ هزار تا ٨٥٠ هزار فلسطيني بود. تاريخ نگاري فلسطين اين آوارگي را "النقبه" به معناي بلا مي خواند.
١١) مراجعه کنيد به : Palestine, la dechirure des enfants - Israel"Eyad Sarraj, 2000 Le Monde Diplomatique, novembre ,"au front
١٢) اين اظهارات در ششمين جشنواره ي دوسالانه ي سينماي کشورهاي عرب در انستيتوي جهان عرب در پاريس به سال ٢٠٠٠ نيز بيان شدند.
١٣) Jacques Semelin
١٤) , 6 °Critique internationale, n ,"Les rationalites de la violence extreme" 2000 juillet
١٥) Emile Durkheim
١٦) altruiste
١٧) درباره ي کشمير مراجعه کنيد به مقاله ي آملي بلوم (پانويس شماره ٨)، درباره ي شهادت در فلسطين نگاه کنيد به : Penelope Larzilliere in Diechtoff et Leveau, 2003Israeliens et Palestiens ; La guerre en partage, Balland, Paris,
١٨) Netanya
١٩) Baruch Goldstein
٢٠) آملي بلوم (پانويس شماره ي ٨)
٢١) (TELO) Eelam Tamoul’L’Organisation de liberation de l
٢٣) Penelope Larziere
٢٤) نگاه کنيد به :2003 Barbara Victor, Femmes kamikaz, Flammarion, Paris,
٢٥) Dhanui
٢٦) به نقل از باربارا ويکتور (پانويس شماره ي ٢٤)
٢٧) Bruce Hoffman, The logic of suicide terrorism, The Atlantic montly, 2003Boston, juin
٢٨) Luis Mortinez, Le cheminement singulier de la violence islamiste 20 °en Algerie, Critique internationale, n
٢٩) در چچني، جنگ در سال ١٩٩٤ آغاز مي شود و نخستين سوء قصدهاي انتحاري در سال ٢٠٠٠
٣٠) Reifie
٣١) Adnan Ersoz
٣٢) Azad Ekings
٣٣) erome CourtaillerJ
٣٤) Richard Reid
٣٥) Gloculisation
٣٦)2002 ivier Ray, L’Islam mondilise, Seuil, Paris,
٣٧) Direction de la surveillance du territoire
٣٨) Guyane
٣٩) David Koresh
٤٠) Richard Robert
٤١) Saint Erienne
٤٢) Valupilaye Prabhakaran. درباره ی او نگاه کنید به : Enigma Description inside an elusive mind Prabhataran 2003Narayan Swamy New Delhi septembre"
٤٣) Richard Labeviere
٤٤) Bingol