چهارشنبه 20 خرداد 1383

حقايق‌تازه‌ ازحراج‌ دختران‌ايراني‌ درامارات‌، حميدرضا خالدي‌، روزنامه اعتماد

موج‌ خبري‌ گسترده‌ ناشي‌ از انتشار خبر فروش‌ دختران‌ ايراني‌ در دوبي‌ كه‌ همانند بمبي‌ جامعه‌ را تكان‌ داد، به‌ همان‌ سرعتي‌ كه‌ منتشر و پخش‌ شده‌ بود، به‌ همان‌ صورت‌ نيز، به‌ يكباره‌ با چند تكذيبيه‌ فروكش‌ كرد. در اين‌ ميان‌ اما، آنچه‌ كه‌ همچنان‌ به‌ عنوان‌ سوالي‌ در ذهن‌ تك‌تك‌ شهروندان‌ ايراني‌ نقش‌ بسته‌ بوده‌ و هست‌، سرنوشت‌ مردي‌ است‌ كه‌ منبع‌ و منشا فاش‌ شدن‌ اين‌ اخبار بود. براستي‌ دكتر مصطفي‌ بن‌يحيي‌ كجاست‌؟ چه‌ مي‌كند؟ چرا در مقابل‌ تمامي‌ منابع‌ خارجي‌ و حتي‌ داخلي‌ كه‌ سخنانش‌ را تكذيب‌ كرده‌ و مي‌كنند سكوت‌ كرده‌ است‌؟
دوشنبه‌ 17\3\83 ، ساعت‌ 9 صبح‌. اولين‌ صداي‌ زنگ‌ تلفن‌ روي‌ ميزم‌ بلند مي‌شود. صداي‌ لرزان‌ جواني‌ از آن‌ سوي‌ سيم‌، در حالي‌ كه‌ سعي‌ مي‌كند آهسته‌ سخن‌ بگويد، تند تند و بريده‌ و بريده‌ مي‌گويد: آقاي‌...؟
بله‌. بفرماييد.
شما گزارش‌ مربوط‌ به‌ حراج‌ دختران‌ ايراني‌ در دوبي‌ را نوشته‌ بوديد؟
بله‌. چطور؟
اگر مي‌خواهيد با خود كاپيتان‌ صحبت‌ كنيد تا يك‌ ساعت‌ ديگر در سالن‌ اجتماعات‌ دانشگاه‌.... باشيد. قرار است‌ كاپيتان‌ براي‌ تعدادي‌ از اساتيد و دانشجويان‌ رشته‌ »...« در مورد تجربيات‌ خود پيرامون‌ چگونگي‌ خروج‌ دختران‌ از ايران‌ و پيامدهاي‌ آن‌ سخنراني‌ كند. پيش‌ از اينكه‌ سوال‌ ديگري‌ را مطرح‌ كنم‌، ارتباط‌ قطع‌ مي‌ شود. بسرعت‌ ماشيني‌ مي‌گيرم‌ و خود را به‌ آدرس‌ مربوطه‌ مي‌رسانم‌. خوشبختانه‌ بدون‌ مشكل‌ خاصي‌ مانند ساير دانشجويان‌ وارد دانشگاه‌ مي‌شوم‌ و پرسان‌ پرسان‌ به‌ سمت‌ سالن‌ اجتماعات‌. نيم‌ساعتي‌ از زمان‌ موعود گذشته‌ است‌. مردي‌ ميانسال‌، قدبلند و چهار شانه‌، با چهره‌يي‌ گندم‌گون‌ و موهايي‌ كه‌ گرد سپيدي‌ بر آن‌ نشسته‌ با كت‌ چهارخانه‌ خردلي‌ و پيراهني‌ روشن‌ در حال‌ سخنراني‌ است‌. جمعيتي‌ حدود 50 نفر پاي‌ سخنانش‌ نشسته‌اند. كاپيتان‌ در حال‌ صحبت‌ در مورد چگونگي‌ خروج‌ دختران‌ و زنان‌ ايراني‌ از كشور و فروش‌ آنها در كشورهاي‌ اروپايي‌ و يا عرضه‌ آنها در بازارهاي‌ فروش‌ زنان‌ در كشورهاي‌ عربي‌ است‌ و اينكه‌ دختران‌ ايراني‌ پس‌ از قاچاق‌ از كشور به‌ كشورهاي‌ اروپايي‌ در چه‌ مراحلي‌ و چه‌ مراتبي‌ تن‌ به‌ هر كاري‌ از جمله‌ خودفروشي‌ مي‌دهند تا سر از خانه‌هاي‌ فساد يا مد يا حراجي‌هاي‌ نواميس‌ درمي‌آورند.سخنانش‌ به‌ درازا مي‌كشد (كه‌ متاسفانه‌ به‌ خواهش‌ خود ايشان‌ از درج‌ همه‌ آنها معذوريم‌). پس‌ از پايان‌ جلسه‌ سوال‌ها شروع‌ مي‌شود و كاپيتان‌ با صبر و بردباري‌ پاسخ‌ مي‌دهد.يكي‌ مي‌پرسد: بالاخره‌ شما در استخدام‌ سازمان‌ هواپيمايي‌ ايران‌ هستيد يا كشورهاي‌ عربي‌؟ و كاپيتان‌ جواب‌ مي‌دهد: من‌ خلبان‌ يكي‌ از خطوط‌ هوايي‌ يكي‌ از كشورهاي‌ عربي‌ هستم‌، نه‌ ايران‌.همان‌ دانشجو دوباره‌ مي‌پرسد: بعد از افشاي‌ اخبار شما، مزاحمتي‌ برايتان‌ ايجاد نشد؟كاپيتان‌ لبخند تلخي‌ مي‌زند، چند لحظه‌يي‌ به‌ نقطه‌يي‌ خيره‌ مي‌شود و بعد با صدايي‌ آهسته‌ مي‌گويد: همان‌ روز به‌ امارات‌ پرواز داشتم‌. در فرودگاه‌ تعداد زيادي‌ از اشرار و دلال‌هاي‌ جنس‌ انتظارم‌ را مي‌كشيدند، من‌ را با تهديد به‌ مكان‌ نامعلومي‌ بردند و پس‌ از شكنجه‌ و ضرب‌ و شتم‌ فراوان‌ تهديد كردند كه‌ اگر فقط‌ يك‌بار ديگر حرفي‌ در اين‌ خصوص‌ بزنم‌ حسابم‌ پاك‌ است‌!يكي‌ از خانم‌ها مي‌پرسد: از كار بركنار نشديد؟ كاپيتان‌ باز هم‌ لبخندي‌ مي‌زند و مي‌گويد: چرا. شيخي‌ كه‌ صاحب‌ هواپيمايي‌ است‌ كه‌ من‌ كاپيتان‌ آن‌ هستم‌، من‌ را از كار بركنار كرد و گفت‌:تا وقتي‌ به‌ دست‌ و پاي‌ روساي‌ قوادين‌ نيفتي‌ و از آنها رضايت‌ نگيري‌ نمي‌تواني‌ در اين‌ شركت‌ كار كني‌! مي‌گويد: برگرد به‌ كشور خودت‌.

جايي‌ كه‌ ديدي‌ چقدر حرفت‌ را خريدند! ديدي‌ كه‌ چقدر حمايت‌ شدي‌؟! جايي‌ كه‌ حتي‌ تو را دروغگو و شايعه‌پرداز خواندند!....
باز همان‌ دختر دانشجو مي‌پرسد، حقوق‌ شما چقدر بود؟
45 هزار دلار در سال‌.
چند سال‌ است‌ خلبان‌ خطوط‌ هوايي‌ عربي‌ هستيد؟
12 سال‌.
و صدايي‌ از سوي‌ ديگر سالن‌ مي‌پرسد: و قبل‌ از آن‌؟
من‌ از لحاظ‌ تعداد ساعت‌ پرواز، خدمت‌ در ناوگان‌ هوايي‌ پليس‌ و بخش‌ جست‌وجو و نجات‌ بالاترين‌ ساعت‌ و مرتبه‌ علمي‌ را در جهان‌ دارم‌. من‌ نظامي‌ نيستم‌. تخصصم‌ جست‌وجو و نجات‌ است‌. تنها كاپيتاني‌ هستم‌ كه‌ در جهان‌ هم‌ گواهي‌ پرواز با هلي‌كوپتر را دارم‌ و هم‌ گواهي‌ پرواز با هواپيما را. سال‌ها مدرس‌ خلباني‌ هلي‌كوپتر و هواپيما بوده‌ام‌. متخصص‌ جرم‌شناسي‌ هستم‌ و علاوه‌ بر اينها سالهاست‌ كه‌ با پليس‌ امارات‌ همكاري‌ مي‌كنم‌ و جزو كادر پليس‌ اين‌ كشور هستم‌. تا بعد از جنگ‌ در خدمت‌ آب‌ و خاك‌ و كشورم‌ بودم‌. نشان‌ »قهرمان‌« جنگ‌ را دريافت‌ كرده‌ام‌ و چندين‌ نشان‌ لياقت‌ ديگر. ولي‌ بعد از جنگ‌ به‌ يكي‌ از خطوط‌ خارجي‌ رفتم‌. اين‌ بود كه‌ از 12 سال‌ پيش‌ تا امروز در خطوط‌ هوايي‌ كشورهاي‌ عربي‌ خدمت‌ مي‌كنم‌. صدايي‌ ديگر از همان‌ سوي‌ سالن‌ مي‌پرسد: معمولا اينگونه‌ برنامه‌ها هميشه‌ كاملا سري‌ و مخفيانه‌ انجام‌ مي‌شود. شما چطور از حراج‌ دختران‌ ايراني‌ خبردار شديد؟كاپيتان‌: همانطور كه‌ گفتم‌ من‌ عضو پليس‌ امارات‌ هستم‌. ضمن‌ آنكه‌ تخصصم‌ نيز جرم‌شناسي‌ است‌. از ماه‌ها قبل‌، از طريق‌ برخي‌ همكارانم‌ در پليس‌ امارات‌ در جريان‌ برگزاري‌ اينچنين‌ حراجي‌ها قرار گرفته‌ بودم‌. وقتي‌ از صحت‌ و سقم‌ ماجرا مطمئن‌ شدم‌، از حدود 8 ماه‌ موضو
ع‌ را با ايراني‌ها در ميان‌ گذاشتم‌، ولي‌ هيچ‌كس‌ واكنشي‌ نشان‌ نداد. به‌ سفارت‌ ايران‌ مراجعه‌ كردم‌، اما آنها هم‌ با سردي‌ با من‌ برخورد كردند. انگار اين‌ مساله‌ براي‌ هيچ‌كس‌ مهم‌ نبود! اما من‌ كشورم‌ را دوست‌ دارم‌. عاشق‌ آن‌ هستم‌ و به‌ همان‌ اندازه‌ به‌ مردمش‌ عشق‌ مي‌ورزم‌ و نسبت‌ به‌ آنها تعصب‌ دارم‌. غيرتم‌ اجازه‌ نمي‌داد ساكت‌ بنشينم‌. اين‌ بود كه‌ قبول‌ كردم‌ در آن‌ جلسه‌ كذايي‌ در خبرگزاري‌ سينا شركت‌ كردم‌ و تمام‌ ماوقع‌ را شرح‌ دادم‌. به‌ غير از من‌ نمايندگاني‌ از بخش‌هاي‌ مختلف‌ كشور و كارشناسان‌ ديگري‌ نيز حضور داشتند. يك‌ ميزگرد آسيب‌ شناسي‌ بود. هدفم‌ هم‌ اين‌ بود كه‌ شايد در حضور مسوولان‌ نيروي‌ انتظامي‌ و در حضور خبرنگاران‌ قضيه‌ جدي‌تر گرفته‌ شود و كسي‌ به‌ فكر چاره‌ بيفتد. نه‌ اينكه‌ بخواهم‌ با انتشار اين‌ اخبار جامعه‌ را ملتهب‌ كنم‌ يا خدشه‌يي‌ به‌ آبروي‌ كشورم‌ وارد كنم‌. براي‌ همين‌ قرار شد، متن‌ اين‌ ميزگرد، چند روز پس‌ از شروع‌ اين‌ حراج‌ پخش‌ شود. ولي‌ متاسفانه‌ خبرنگاران‌ اين‌ خبرگزاري‌ به‌ قول‌ خود عمل‌ نكردند و صبح‌ روز حراج‌ فقط‌ خبر حراج‌ (و نه‌ تمام‌ صحبت‌هاي‌ مطرح‌ شده‌ در ميزگرد) را روي‌ سايت‌ خبري‌ خود فرستادند و به‌ يكباره‌ موجي‌ به‌ راه‌ افتاد كه‌ ديديم‌. موجي‌ كه‌ زندگي‌ من‌ را از هم‌ پاشيد. كارم‌ را از دست‌ دادم‌. بارها خودم‌ و خانواده‌ام‌ توسط‌ قوادين‌ و حتي‌ تعدادي‌ از اشخاص‌ ناشناس‌ ايراني‌ به‌ انحاي‌ مختلف‌ تهديد شده‌ايم‌. كار به‌ جايي‌ رسيده‌ كه‌ همسرم‌ مي‌گويد مي‌خواهد از من‌ جدا شود.
بغص‌ راه‌ گلوي‌ كاپيتان‌ را مي‌گيرد، چند لحظه‌يي‌ مكث‌ مي‌كند. چند جرعه‌يي‌ از آبي‌ كه‌ در ليوان‌ مقابلش‌ قرار دارد مي‌نوشد و بعد ساكت‌ مي‌شود. سكوتي‌ سنگين‌ كه‌ چند لحظه‌يي‌ تمام‌ سالن‌ را در خود فرو مي‌برد.بالاخره‌ اين‌ سكوت‌ را يكي‌ از استادان‌ حاضر مي‌ شكند كه‌ مي‌پرسد: واكنش‌ پليس‌ امارات‌ و ايران‌ در مواجهه‌ با اين‌ مساله‌ چگونه‌ بوده‌ است‌؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

كاپيتان‌: از سوي‌ هر دو مواخذه‌ شده‌ام‌ از سوي‌ پليس‌ امارات‌ به‌ جرم‌ فاش‌ كردن‌ اسرار پليس‌ اين‌ كشور و از پليس‌ و برخي‌ نهادهاي‌ ديگر به‌ جرم‌ تشويش‌ اذهان‌ عمومي‌ در جامعه‌. بالاخره‌ يكي‌ از دانشجويان‌ سوالي‌ را مي‌پرسد كه‌ مرا به‌ آنجا كشانده‌: شما كه‌ ابتدا با آن‌ جسارت‌ اين‌ خبر را فاش‌ كرديد، چطور ناگهان‌ سكوت‌ كرديد و ديگر حاضر به‌ صحبت‌ نشديد؟كاپيتان‌ بار ديگر لبخند مصنوعي‌ خود را تحويل‌ حاضران‌ مي‌دهد و در همان‌ حال‌ جواب‌ مي‌دهد: به‌ من‌ گفته‌اند نبايد صحبت‌ كنم‌، چون‌ حرف‌هايم‌ مي‌تواند آرامش‌ و امنيت‌ جامعه‌ را از بين‌ ببرد! از سوي‌ ديگر روزي‌ نيست‌ كه‌ با چندين‌ مورد تهديدهاي‌ اشخاص‌ ناشناس‌ ايراني‌ و عربي‌ مواجه‌ نباشم‌! كارم‌ را نيز از دست‌ داده‌ام‌. خانواده‌ 5 نفره‌ام‌ نيز كه‌ در حال‌ فروپاشي‌ است‌. شما جاي‌ من‌ بوديد چه‌ مي‌كرديد؟همان‌ دانشجو دوباره‌ مي‌پرسد: فكر نمي‌كنيد سكوت‌ شما باعث‌ خواهد شد تا نه‌ تنها آن‌ همه‌ جسارت‌ و شجاعتي‌ كه‌ تاكنون‌ به‌ خرج‌ داده‌ايد پايمال‌ شود، بلكه‌ مي‌تواند به‌ نوعي‌، تعبير به‌ كذب‌ بودن‌ ادعاهاي‌ شما شود؟كاپيتان‌ كه‌ گويا منتظر اين‌ سوال‌ بوده‌، با چهره‌يي‌ آشفته‌ و برافروخته‌ مي‌گويد: آخر اين‌ همه‌ به‌ قول‌ آقايان‌، شايعه‌سازي‌ چه‌ سودي‌ به‌ حال‌ من‌ دارد؟ جز اين‌ است‌ كه‌ تاكنون‌ زندگي‌ام‌ را نابود كرده‌ است‌؟ چرا مسوولان‌ ما تصور مي‌كنند تكذيب‌ اين‌گونه‌ خبرها بهترين‌ راه‌حل‌ است‌؟ چرا تصور مي‌كنيم‌ حيثيت‌ و آبروي‌ كشور با اين‌گونه‌ خبرها زير سوال‌ خواهد رفت‌؟ چرا هيچ‌كس‌ به‌ اين‌ مساله‌ فكر نمي‌كند كه‌ پيگيري‌ ماجرا بهترين‌ راه‌حل‌ براي‌ بازگرداندن‌ آبرو و حيثيت‌ ايران‌ و ايراني‌ خواهد بود؟ من‌ سال‌ها به‌ اين‌ كشور خدمت‌ كرده‌ام‌. هنوز هم‌ ساكن‌ ايرانم‌ و خانواده‌ام‌ در اين‌ كشور ساكن‌ هستند. بسياري‌ از مسوولان‌ رده‌ بالاي‌ مملكت‌ با نام‌، افكار، فعاليت‌ها و خدمات‌ من‌ آشنا هستند، چرا در اين‌ كشور اگر كسي‌ خواست‌ از سر حس‌ وطن‌پرستي‌ كمكي‌ به‌ حل‌ آسيبي‌ اجتماعي‌ كه‌ مي‌تواند خون‌ هر ايراني‌ غيرتمندي‌ را به‌ جوش‌ آورد، بكند، متهم‌ به‌ اغتشاش‌ طلبي‌ و مزدوري‌ و شهرت‌طلبي‌ مي‌شود؟ سخنان‌ كاپيتان‌ همه‌ را تحت‌ تاثير قرار داده‌ است‌. جوي‌ كه‌ تا پايان‌ جلسه‌ همچنان‌ ادامه‌ داشت‌. جلسه‌ پرسش‌ و پاسخ‌ تا يك‌ ساعت‌ ديگر ادامه‌ مي‌يابد. موقع‌ خروج‌ دل‌ به‌ دريا مي‌زنم‌ و خودم‌ را به‌ كاپيتان‌ كه‌ در حلقه‌ دانشجويان‌ و اساتيد در حال‌ خارج‌ شدن‌ از سالن‌ است‌ مي‌رسانم‌ و پس‌ از معرفي‌ خود از وي‌ مي‌خواهم‌ تا گپي‌ با هم‌ بزنيم‌. در حالي‌ كه‌ بشدت‌ وحشت‌زده‌ نشان‌ مي‌دهد در حالي‌ كه‌ سعي‌ مي‌كند ادب‌ را در كلامش‌ رعايت‌ كند، مي‌گويد: نه‌ پسرم‌. گفتم‌ كه‌، از هر گونه‌ صحبتي‌ منع‌ شده‌ام‌. فردا عصر (سه‌شنبه‌) نيز براي‌ اداي‌ پاره‌يي‌ توضيحات‌ دوباره‌ احضار شده‌ام‌.نخواهيد بيش‌ از اين‌ زندگي‌ام‌ به‌ خطر بيفتد. مكثي‌ مي‌كند. چند لحظه‌يي‌ به‌ فكر فرو مي‌رود و انگار نظرش‌ عوض‌ شده‌ باشد دوباره‌ مي‌گويد: بنويسيد من‌ پنجشنبه‌ دوباره‌ بايد به‌ امارات‌ بروم‌ تا شنبه‌. ولي‌ نمي‌دانم‌ چه‌ سرنوشتي‌ در انتظارم‌ است‌. مسلما خيلي‌ها منتظرند تا پاي‌ من‌ به‌ امارات‌ برسد و بعد خدا مي‌داند كه‌ چه‌ خواهد شد! شماره‌يي‌ را روي‌ كاغذ يادداشت‌ مي‌كند و به‌ من‌ مي‌دهد و ادامه‌ مي‌دهد: اين‌ شماره‌... است‌. اگر شنبه‌ تماس‌ گرفتيد ديديد جواب‌ نمي‌دهم‌ با اين‌ شماره‌ تماس‌ بگيريد. وي‌ از سرنوشت‌ من‌ خبر خواهد داشت‌. اگر اتفاقي‌ براي‌ من‌ افتاد بنويسيد: من‌ تنها به‌ وظيفه‌ام‌ به‌ عنوان‌ يك‌ ايراني‌ عمل‌ كرده‌ام‌. هنوز هم‌ بر سر حرف‌هايم‌ هستم‌. بنويسيد فلاني‌ تنها و با آگاهي‌ كامل‌ پا در اين‌ راه‌ خطرناك‌ گذاشت‌، به‌ اميد ياري‌ مسوولان‌ و حفظ‌ آبروي‌ كشور و همكاري‌ و حمايت‌ مردم‌ وطنش‌. اما همه‌ پشتم‌ را خالي‌ كردند. بنويسيد اي‌ كاش‌ مسوولان‌ كشور، به‌ جاي‌ پيراهن‌ كثيفي‌ كه‌ امروز به‌ تن‌ اين‌ كاپيتان‌ قديمي‌ ايراني‌ كرده‌اند، پيراهن‌ مقدس‌ سفيدرنگ‌ كاپي
تاني‌ را به‌ وي‌ هديه‌ مي‌دادند، نه‌ اينكه‌ وي‌ را به‌ جرم‌ شايعه‌پراكني‌، بي‌پشتوانه‌ و حمايت‌ و ياري‌، راهي‌ سرنوشتي‌ نامعلوم‌ كنند.شماره‌ را به‌ دستم‌ مي‌دهد و با حلقه‌ جمعيت‌ از سالن‌ خارج‌ مي‌شود. بعضي‌ وقت‌ها جايي‌ براي‌ نتيجه‌گيري‌ و اظهارنظر نمي‌ماند. اينها سخنان‌ مرد وحشت‌زده‌ و خسته‌يي‌ بود كه‌ با پخش‌ تنها يك‌ خبر زندگي‌اش‌ را به‌ باد داد. براستي‌ اگر فردا هر كدام‌ از ما ايرانيان‌ با ماجرايي‌ اينچنين‌ مواجه‌ شويم‌ چه‌ بايد بكنيم‌؟ به‌ كجا مراجعه‌ كنيم‌؟ با چه‌ كساني‌؟ با چه‌ تضميني‌؟ يا شايد هم‌، بهتر باشد سكوت‌ كنيم‌! اين‌ گزارش‌ تنها ديده‌هاي‌ ما بود از جلسه‌ مزبور. در راستاي‌ تاييد يا رد سخنان‌ كاپيتان‌ و يا هر مرجع‌ ديگري‌ قضاوت‌ با مردم‌ است‌ كه‌ بهترين‌ قضات‌ جهان‌ به‌ شمار مي‌روند.

در همين زمينه:

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/8717

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'حقايق‌تازه‌ ازحراج‌ دختران‌ايراني‌ درامارات‌، حميدرضا خالدي‌، روزنامه اعتماد' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016