چهارشنبه 9 ارديبهشت 1383

محسن دعاگو عضو چند وظیفه ای سازمان ترور و عضو مافیاهای حاکم، انقلاب اسلامی در هجرت

به نقل از نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره -592

چه كسانى بر ما حكومت مى‏كنند (3)
محسن دعاگو عضو چند وظیفه ای سازمان ترور و عضو مافیاهای حاکم :

محسن دعاگو فيض‏آبادى متولد 1331 - روستاى شادمهر تربيت حيدريه - با نامهاى مستعار اخلاقى - خالصى - سيد آبادى - فيض آبادى - محمد جواد سلامتى

آقاى دعاگو امام جمعه شميرانات يكى از عوامل اصلى سركوب و خفقان در ايران و عضو شوراى سياستگزارى ائمه جمعه از اعضاى سابق دادسراى دادگاه انقلاب و دادگاه مطبوعات و عضو برجسته شوراى سياست گذارى صدا و سيما و مسئول ايجاد گزينش براى انتخاب افراد برتر و متعهد در ايران. در ذيل به بررسى گوشه هايى از زندگى اين روحانى مستبد و سركوبگر مى‏پردازيم.

1 - وضعيت زندگى، دوران كودكى و خانوادگى و مالى

او در روستاى شادمهر بخش فيض آباد تربت حيدريه بدنيا آمد .پدرش داراى شغل آزاد بود. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين محسن دعاگو ص21). او كودكى خود را در روستاى شادمهر از توابع تربت حيدريه گذراند. البته چون در آن روستا از شيوه‏هاى فوق مدرن براى تحصيل كودكان استفاده مى‏كردند ايشان در 7 سالگى سال دوم ابتدايى را هم طى كرده بود. و مى‏گويد: سال اول و دوم ابتدايى را در روستاى شادمهر از توابع تربت حيدريه گذراندم. قرائت قرآن را نزد پدرم فرا گرفتم. زمانى كه 7 ساله بودم خانواده‏ام به شهر تربت حيدريه كوچ كردند.(همان، ص21). در مورد شغل پدرش مى‏گويد: پدرم مدتى آسياب برقى داشت، مدتى پشم و نخ‏ فروشى مى‏كرد و... زمانى قنادى داشت. زمانى تجارت مى‏كرد.(همان، ص22).
دعاگو بعد از دوران مدرسه، شروع به خواندن درس طلبگى نمود و در سال 1350 وارد مدرسه نواب شد . او در مورد وضعيت مالى خود مى‏گويد : مدرسه نواب حقوق مختصرى حدود ماهى 80 تومان به طلبه‏ها مى‏دادند كه به دليل امضا نكردن دفتر اوقاف به وسيله طلبه‏ها آن حقوق را قطع كرده بودند و به ما نمى‏دادند . من جمعاً در حوزه علميه مشهد حدود 50 تومان شهريه مى‏گرفتم، 10 تومان از شهريه‏هاى عمومى بود و 40 تومان هم از مدرسه آية الله ميلانى كه در برنامه‏هاى درسى آن شركت مى‏كردم،دريافت مى‏نمودند (همان، ص28).
وى اضافه مى‏كند: مدتى كه در مدرسه عباسقلى تحصيل مى‏كردم، وضعيت بسيار بدى داشتم. اتاق مدرسه كاملاً نمور بود وقتى چراغ روشن مى‏شد گاز اين چراغ خيلى اذيت مى‏كرد. (همان، ص25)
دعاگو در سال 1350 تصميم به ازدواج مى‏گيرد . مى‏نویسد: قرار بود مبلغ 1000 تومان به خانواده همسرم بدهم تا با اين پول وسايل مختصرى تهيه نمايند كه متاسفانه تهيه اين مبلغ برايم مقدور نبود.(همان، ص30)
در اين مقال نمى‏گنجد كه اوضاع و احوال شخصيتى ، مالى و تحصيلى روحانیانی از این دست را باز كنيم و بگوييم كه در آن زمان ، به هر روحانی نمائی اعتماد نمی کردند و به او ، همسر نمی دادند. جای شگفتی ندارد که حاکمان امروز کسانی هستند که در جامعه پیش از انقلاب ، از اعتماد مردم برخوردار نبودند . به قول دكتر شريعتى ( به نقل از مطهرى ) شما گفته‏ايد روحانيون اگر صداى خوبى داشته باشند روضه خوان مى‏شوند، اگر نداشته باشند و استعداد مختصرى داشته باشند مسئله‏گو مى‏شوند و اگر اين دو را نداشته باشند امام جماعت مى‏شوند.(خاطرات آية‏الله خزعلى، ص136) به همين دليل، هميشه كارهاى پايين را در اختيار آنها قرار مى‏دادند. در ضمن محل كسب درآمدشان بيشتر نماز و روزه‏هاى استجارى و خواندن نماز ميت و خطبه عقد و صدقه و خمس و وقفيات و ... بود. به خاطر طرز تفكر آنها كسى به آنها كار درخورى براى انجام نمى‏داد. در مقاله‏اى اين را به طور كامل بررسى كرده‏ايم كه در آينده خواهد آمد. به هر حال در همان سالها حقوق آقاى ميثمى از بچه‏هاى سازمان مجاهدين حدود 3000 تومان در ماه بود اين را براى اينكه وضع فلاكت بار روحانيون در آن زمان و عقده حقارتى كه آنها را واداشت بعد از انقلاب اينقدر نسبت به پول و مقام و زن هول داشته باشند و يك شبه خواهان همه چيز باشند، آورديم. البته همين آقا و روحانيون مانند او وقتى مسئوليت گزينش مردم جهت سپردن امور به آنها مى‏رسد از روى عقده حقارت خود سعى مى‏كنند به هيچ متخصصى اجازه كار ندهند و به دنبال افرادى "متعهد!" مانند خودشان بگردند و ايران را به اين فلاكت بیاندازند .
ايشان درمورد محل زندگى خود مى‏نویسد: (براى زندگى در سال 51) دو اتاق اجاره كرديم. اتاق قديمى وضع بدى داشت. پشت بام اين اتاق از كاه و گل بود وقتى باران مى‏آمد از سقف آن آب جارى مى‏شد، ظرف هايى در زير محل ريزش آب مى‏گذاشتيم... از نظر مالى خيلى تحت فشار بوديم، بسيارى از مواقع با مقدارى آرد، شكر و روغن غذايى درست مى‏كرديم به اسم اشكنه و بعد نان را خرد مى‏كرديم و داخل آن مى‏ريختيم و مى‏خورديم.(همان، ص30)

2 - مبارزات حضرت آقاى دعاگو

ايشان هم مانند ديگر روحانيونى كه مانند بختك بر روى آزادى مردم ايران افتاده‏اند به خاطر يك شعر دو ماه زندان بود و بعد به خاطر يكى دو سخنرانى در روستاهاى دور افتاده از اسم مستعار استفاده كرد و به خاطر ارتباط با كارى نكرده در مورد اعزام نيرو به فلسطين و لبنان سه سال زندانى شده است .
او در باب خاطرات مبارزاتى خود مى‏نویسد : در مدرسه نواب با چند نفر از طلبه‏ها جريان مبارزاتى تشكيل داديم (سال 52-51) و تلاش زيادى كرديم كه بقيه طلبه‏ها را هم وارد كوران مبارزه كنيم. در اين گير و دار بود كه دفتر مدرسه آتش گرفت (دفتر منظور دفتر ثبت نام بود . همان ص46).
اين شروع كار مبارزاتى فردى بود كه وجودش منجر به كشته شدن و اعدام جوانان نازنينى در اين کشور شده است. در همان سال كه آنها چند نفرى به عنوان يك عمليات انقلابى دفتر ثبت نام يك ملاخانه را آتش زدند ، جوانان کشور به خاطر مبارزه مسلحانه با رژيم شاه اعدام شده يا به زندانهای طولانى مدت افتاده بودند.
او مبارزات خود را دسته بندى كرده و مى‏نویسد: در دوران سفرهاى تبليغى خارج از استان من به هر نقطه‏اى كه مى‏رفتم آن جا را تبديل به پايگاه تبليغاتى و مبارزاتى مى‏كردم. روستاى محمدآباد آستانه اولين روستايى بود كه به طور رسمى سفرهاى تبليغاتى‏ام را شروع كردم (سال52)... بعد روستاى قنآباد...من دوسال در ماههاى محرم و صفر در روستاى عبدل آباد از توابع شهر فيض‏آباد سخنرانى كردم. (همان، ص61). در جايى ديگر در مورد يكى از شاهكارهاي مبارزاتى و انقلابى‏اش چنين مي نویسد:... در آن منبر، سخنرانى تند و انقلابى اى در باره فلسفه قيام امام حسين (ع) كردم.. در پايان سخنرانى‏ام، گفتم كل يوم عاشورا و كل ارض ً كربلا و كل شهر محرم. براى تمام كسانى كه آنجا حضور داشتند سخنرانى انقلابى و غير منتظره‏اى بود (همان، ص68، بين سالهاى 52-51).
آقاى حجت الاسلام باز هم فكر كرده دارد در نماز جمعه تهران و عليه دانشجويان شعار مى‏دهد. آقا سال 1352 است ميدانى يعنى چه سالى بود و قبل از اين سال چه كسانى و در چه جاهايى و به خاطر چه نوع مبارزاتى به شهادت رسيده بودند كه تو فكر مى‏كنى كارى انقلابى انجام داده‏اى ؟ افسوس شما حتى دسترسى به مطبوعات و راديو تلويزيون برايتان حرام بود وگرنه مى‏دانستى كه در آن سال و سالهاى قبل چه جوانان رشيدى خود را فداى آزادى‏اى كردند و بعد از انقلاب ، شما و امثال شما - كه يك شعار دادن همه وجود انقلابيتان بود - با آنها چه كرديد.
حضرت دعا گو در معرفی همرزمان مبارزش مى‏نویسد: از مبارزان آن زمان آقاى عباسقلى عليزاده (دادستان)و آقاى صادقى كاشمرى (رييس دفتر واعظ طبسى) از دوستان من بودند. (همان،ص49).
از قديم مى‏گفتند
كبوتر با كبوتر، باز با باز
كنند با يكدگر پرواز آغاز
يا مى‏گويند هر كس را مى‏خواهى بشناسى ببين دوستانش چه كسانى هستند. اول آقاى عباسقلى عليزاده دژخيم دادگاههاى انقلاب مشهد و تهران و دادستان استان تهران. مردى بسيار بد طينت و بدسابقه همين را بگوييم كه بر اساس اسناد خود وزارت اطلاعات.او سوابقى در حد مصادره اموال - شركت در آدم ربايى - شركت در مناقصه‏هاى بدون مزايده و فحشاء كه هم در مشهد و هم در تربت حيدريه سند كارهاى وى موجود است و آقاى ذاكرى نيز سندى از او را افشاء كرده است. البته گويا در ايران براى پست‏هاى مربوط به حق وعدالت در قوه قضاييه مى‏گردند و بدطينت‏ترين و پست‏ترين و فاسدترين آدمها را پيدا مى‏كنند و به كار مى‏گمارند براى نمونه نام چند تن از اين افراد فاسد و جانى آورده مى‏شود:
1 - حجت الاسلام على رازينى - دادستان ويژه روحانيت - نيروهاى مسلح - اطلاعات - از عاملان قتلهاى سياسى و سركوب مخالفان از ابتداى انقلاب.2 - حجت الاسلام رهبر رئيس قبلى دادگاههاى انقلاب از عاملان قتلهاى سياسى و سركوب مخالفان از ابتداى انقلاب 3 - حجت اسلام مبشرى - رئيس دادگاههاى انقلاب از عاملان قتلهاى سياسى و سركوب مخالفان از ابتداى انقلاب 4 - حجت الاسلام‏محسنى اژه‏اى - دادگاه ويژه روحانيت - دادگاه انقلاب - وزارت اطلاعات - دادگاه ويژه كاركنان و از سركوبگران شهير و عامل فتوى ترور سياسيون و نويسندگان. 5 - آيت الله رى شهرى - وزير اسبق اطلاعات - دادگاه ويژه روحانيت - دادگاه نظامى و از عاملان ترورهاى خارج و داخل كشور 6 - حجت الاسلام ‏على فلاحيان - وزير اطلاعات - دادگاه ويژه روحانيت مسئول ترورهاى سياسى چندين سال اخير در داخل و خارج از كشور - از عوامل اصلى اعدامهاى سياسى در ايران. 7 - حجت الاسلام‏روح الله حسينيان - دادگاه انقلاب - جانشين دادستان انقلاب در وزارت اطلاعات - دادستان حوزه تهران دادگاه ويژه روحانيت - عضو هيات منصفه دادگاه مطبوعات - داديار زندان اوين از عوامل اصلى قتلهاى زنجيره‏اى و عضو گروه فتواى قتلها به قول خودش (ما خودمان قاتل بوده‏ايم) و يار نزديك سعيد امامى - از عوامل اصلى خودكشى‏هاى سياسيون در زندانها. 8 - حجت‏الاسلام نمازى رئيس سازمان نيروهاى مسلح - دادگاه انقلاب - عامل اصلى شكنجه قاتلان قتل‏هاى سياسى. 10 - حجت الاسلام عباسقلى عليزاده - دادستان كل كشور - دادگاه انقلاب از افراد معروف در قتل، جنايت و سركوب (كسى كه حتى دوربين در دستشوييهاى مقامات مى‏گذارد). 11 - حجت الاسلام رئيسى - سازمان بازرسى كل كشور از اعضاى دادگاههاى انقلاب و از عوامل اعدام هاى سياسى. قابل توجه اينكه كليه اين افراد از اعضاى مدرسه تروريست پرور حقانى هستند كه اساتيد آنها عبارت بودند از آيت الله قدوسى - آيت الله مصباح - آيت الله جنتى - آيت الله خزعلى - محمدى گيلانى - جوادى آملى - آيت الله مومن و...
ايشان در شرح مبارزات انقلابى خود، می نویسد چگونه جان و مال خود را در راه هدف گذاشته است : در اواخر سال 1353 پس از بازگشت از سفرهاى تبليغاتى، پول نسبتاً خوبى از سخنرانى‏هايم جمع كرده بودم. مثلاً براى 10 شب سخنرانى در يزد 20 هزار تومان به من پول دادند. در مجموع با پولى كه بدست آوردم احتمال دادم كه مى‏توانم خانه‏اى بخرم. ( همان، ص121).
بايد از اين آقا پرسيد اولاً اين چه مبارزه انقلابى‏اى بود كه اينقدر پول گيرت آمد آن هم براى ده‏ شب. در حالى كه مبارزان ديگر در همين سالها تحت شكنجه و اعدام بودند و همه چيز خود را از دست داده بودند. مگر همين شما دو سال قبل از آن ماهى 80 تومان دريافت نمى‏كردى؟ چه شد كه يكباره اينقدر وضعت خوب شد كه به ازاى ده شب، حقوق 333 ماه را يكجا گرفتى؟ آيا اين پول از آن پولهاى مشكوكى نبود كه براى انقلاب خرج شده بود؟ البته تاريخ اين درآمد از روضه خوانى شما با آن يك ميليارد تومان اهدايى مشكوك جور در مى‏آيد! واقعاً انسان به تعجب مى‏افتد كه چگونه؟
ايشان بعد از اين مبارزات ، به ناگاه دستگير مى‏شود . آنهم در رابطه با كار نكرده و به زندان مى‏افتد و تحت فشار قرار مى‏گيرد به خاطر دروغى كه گفته بود. البته ايشان به خاطر اعترافات آقاى جواد خجسته - برادر خانم آقاى خامنه‏اى - كه لو رفته بود، دستگير مى‏شود. (همان،ص121)
او مى‏نویسد: بر اثر شكنجه‏ها بيضه راستم سرطانى شد. چون يكى از عوامل سرطان، تحريك غير عادى يك عضو است. سرطان به ريه سمت راست من سرايت كرد و در ريه من هفده غده سرطانى بسيار بسيار بد خيم شكل گرفت! (همان، ص138).
البته در شكنجه‏ها ، معمولاً ، زندانيان از جانب پا، دست ،گردن يا كليه دچار آسيب ديدگى مى‏شدند . ايشان چگونه از جانب بيضه دچار آسيب شد خدا عالم است!
ايشان در خاطرات خود مى‏نویسد: در زندان شاه كسى بود كه به شاه فحش داده بود و زندانى شده بود. در آن زمان خيلى اختناق بود، هيچ كس جرات نداشت حرفى به زبان بياورد. در حال حاضر در كشور ما داخل اتوبوس، كسى هر كجا هر چيزى كه دلش خواست مى‏گويد، مردم انتقاد مى‏كنند و تظاهرات راه مى‏اندازند. (همان، ص150)
اين هم يكى ديگر از چشم بندى‏هاى اين آقا. در همين ايران فعلى هر كس كوچكترين بى احترامى به شوراى نگهبان يا مجلس خبرگان رهبرى كند به زندان محكوم مى‏شود و كسانى كه در تظاهرات به حق 4 سال پيش دانشجويان دستگير شدند هنوز در زندان هستند. آقا راجع به كدام جمهورى اسلامى صحبت مى‏كنى؟
آقاى دعاگو در زندان خود به جز تحريم نيروهاى انقلابى و غذا نخوردن با آنها و كنايه زدن به منتظرى جهت دوش آب و حجت الاسلام لاهوتى پيغامهاى انقلابى هم بيرون مى‏داد . او مى‏نویسد: در زندان به زن دايى مادرم گفتم : طريق ذبح مرغهاى ماشينى كه دولت وارد مى‏كند اسلامى نيست به دايى بگو از اين مرغ‏ها نخرد و به مردم ندهد (همان، ص181).
بله واقعاً دغدغه آقا در زندان همين بوده است اين رمز نيست آقا خاطرش نگران بود كه نكند دايى خانم مرغ روز به مردم بفروشد.

3 - شروع انقلاب و كارهاى اجرايى

كماكان در ابتداى پيروزى انقلاب، آقاى دعاگو كاره‏اى نبود و هنوز روضه خوان بود . او مى‏نویسد: پس از پيروزى انقلاب ، همراه خانم و بچه‏ها به يزد رفتيم. مرحوم آقاى صدوقى بسيار اصرار كرد كه چند روزى نزدش مهمان باشيم و من در مسجد حظيره به منبر بروم... 5 يا 6 شب در اين مسجد سخنرانى كردم . سپس آقاى صدوقى پول منبر را به من داد و ما راهى تهران شديم. (همان، ص116).
بعد از آن، چرخ روزگار چرخيد و آقا وارد عمليات برضد آزادى شد و كرد آنچه را كه نبايد مى‏كرد. ايشان و افرادى مثل ايشان به مسئوليت كميته‏ها انتخاب شدند و آن فجايع كميته‏ها را به وجود آوردند (مثل فاجعه مرد هزار چهره كميته) . او مى‏نویسد: كميته شهرستان شميرانات داراى پايگاههاى مختلفى بود كه در رأس هر پايگاه يك روحانى به عنوان مسئول قرار داشت. در پايگاه يكم (جماران)، امام جمارانى - پايگاه دوم شهيد شاه آبادى - پايگاه سوم مهدى كروبى و مسئوليت پايگاه ششم را بنده بر عهده داشتم. حاج آقا شيخ مصطفى ملكى نيز مسئوليت كل فرماندهى شهرستان شميرانات را بر عهده داشت. پايگاه ششم در منطقه لشكرك واقع شده بود.... آن زمان ناطق نورى وزير كشور بود و فلاحيان معاون او بود...(همان، ص258)
بعد از مسئوليت كميته و کودتای خرداد سال 60 ، آقا وارد دور دوم مسئولیت اجرائی خود كه همانا « انجام وظیفه» در دادگاههاى انقلاب بود، شد تا هر چه در توان دارد براى جبران عقده حقارت خود در سركوب جوانان و مبارزان انجام دهد . او مى‏نویسد: بعد از جريان شهادت آقاى دكتر بهشتى و حوادثى كه به دنبال آن پيش آمد، من خيلى ناراحت بودم و در آن زمان به آقاى لاجوردى كه عضو شوراى مركزى حزب جمهورى و همچنين دادستان كل انقلاب بود ، گفتم كه آمادگى دارم تا براى خدا، در دادگاههاى انقلاب با شما همكارى كنم و در اداره كار و رسيدگى به پرونده‏ها كمك و ياورتان باشم. (همان، ص260) ) و آقاى لاجوردى مسئوليت شعبه 12 دادسراى انقلاب اسلامى تهران را به من دادند . پس از آن من با نام مستعار محمد جواد سلامتى رييس اين شعبه شدم و كار رسيدگى به پرونده ها را شروع كردم . در شعبه ، 12 سه نفر زير نظر من كار مى‏كردند. در آن زمان سه محافظ و راننده داشتم. محافظان و راننده من آقايان كاظم مهدى‏زاده - زمرديان (خواهرزاده رفيقدوست) و اشرف بودند كه اعضاى تيم بازداشت كننده را تشكيل مى‏دادند و در ضمن كارهاى مقدماتى و زمينه سازى براى بازجويى را بر عهده داشتند. اين شعبه همزمان با ورود من تأسيس شد. ما كار شناسايى را انجام مى‏داديم. پس از آن، من حكم بازداشت را صادر مى‏كردم و اعضاى تيم نيمه شب كار عمليات و دستگيرى را انجام مى‏دادند. حدود 170 نفر از شاخه كارگرى سازمان مجاهدين (تقريباً تمام آن‏ها) را دستگير كرديم .(همان، ص261).
نكات جالبى كه آقا مطرح مى‏كنند و عدالت آن روز و امروز جمهورى اسلامى ايران را روشن مى‏كنند اين است كه آقا سه محافظ و راننده داشته كه هر سه در عين محافظت و رانندگى اعضاى تيم بازداشت بودند و همچنين كارهاى پرونده سازى و بازجويى را انجام ميدادند. اين‏ها از جمله افرادى بودند كه دست به جنايات سال 60 و بعد از آن زدند و همانگونه كه در آن زمان آقا بدون هيچ تحصيلى قاضى پرونده‏ها شده بود (مانند 20 نفر گروه الف كه آيت الله مصباح براى قضاوت به دادگاهها فرستاد). محافظان و راننده وى نيز بازجو و بازپرس شدند. بيخود نيست كه الان قاضى حسينيان - اژه‏اى - مرتضوى - حداد و ... قاضيان اين کشور بودند و هستند و امثال شريعتمدارى و زواره‏اى و حسن شايانفر بازجويان کشور بودند و هستند.
ايشان بعد از انقلابى به خاطر كم بود نيروهاى متعهد به آموزش و پرورش رفت و مسئوليت گزينش افراد را بر عهده گرفت . او مى‏نویسد: من معتقد بودم كه گزينش ضرورتى عقلانى و حكومتى است و به اصلاح و تقويت نياز دارد و باز كردن مرزهاى انديشه نسل انقلاب بر نيروهاى ناشناخته مصلحت نيست. (همان، ص274).
و اينقدر دراين مورد سختگيرى كردند و مردم را در فشار قرار دادند كه خود خمينى هم به فغان آمد! او با واكنش خمينى روبرو شد . مى‏نویسد: حضرت امام به دليل گزارش هايى كه در باره سختگيرى‏هاى گزينش به ايشان رسيده بود به شدت عصبانى شدند و گزينش تمام وزارتخانه‏ها را منحل كرد (در تاريخ 1361/10/15). افراد مختلفى نزد امام رفته و گفته بودند كه گزينش از ما سئوال كرده كفن چند تكه دارد؟ جد دهم پدرى حضرت رسول چه كسى بود؟ از بين 124 هزار پيغمبر در باره پيغمبرانى از ما سئوال كردند كه هيچ كس حتى اسم آن‏ها را نمى‏داند.(همان، ص276).
با وجودى كه خمينى گزينش را منحل كرد ولى چون آقا كار ديگرى به جز بازجويى - رد صلاحيت ديگران و سركوب بلد نبود ، باز اصرار دارد كه گزينش اصل است و مى‏نویسد: در بين تمام گزينش‏هاى كشور مهمترين آن‏ها زير نظر من فعاليت مى‏كرد ازآنجا كه مسئله انحلال گزينش خيلى برايم مهم بود از احمد آقا وقت گرفتم تا خدمت حضرت امام برسم و گزارشى درباره گزينش تقديم ايشان كنم... وقتى من گزارشى از گزينش خدمت امام مى‏دادم اخم‏هاى ايشان در هم بود برداشت من اين بود كه اصلاً از مطرح شدن اين موضوع خوششان نمى‏آيد.(همان، صص 277-78).
ايرانيان به خوبى ميدانند كه تعطیل دانشگاهها مقدمه کودتا بود . جريان استبداد براى بستن آزادى‏ها ، كليه دانشگاهها و مراكز آموزشى را تعطيل كرد و بعد شروع به گزينش دانشجويان نمود. براى گزینش، سئوالات جالبى مى‏كردند . مثلاً آيا در نماز جمعه شركت مى‏كنيد؟ اگر ميگفتى آرى، مى‏گفت : بگو چگونه است و اگر مى‏گفتى نه رد مى‏شدى. یا سئوال مى‏كردند روز قدس ناهارتان چه بود؟ اگر مى‏گفتيد مثلاً خورشت بود، بازجو مى‏خنديد و مى‏گفت : آقا روز قدس ماه رمضان مبارك است و شما كه از همه جا بى خبر بوديد رد مى‏شديد. و یا كدام فرد از خانواده ، فاميل و يا دوستان شما در زندان بوده‏اند؟ نماز وحشت چيست و چگونه خوانده مى‏شود؟ نماز ميت چيست و چگونه خوانده مى‏شود؟ شكيات نماز را بگوييد؟ نام مادر حضرت مهدى چه بود؟ كفن چند تكه است؟ چه چيزى را بايد در گوش مرده خواند؟ نظرتان راجع به دكتر شريعتى چيست؟ و... از اين گونه سئوالات . هركس در جواب دادن قبول مى‏شد، انتخاب مى‏شد.
بعد از آن، آقا جهت انجام امور انقلابى به صدا و سيما رفت تا در كنار افرادى مانند جنتى - شريعتمدارى - زورق - آقا محمدى - حداد عادل و حسن روحانى و.. صدا و سيماى ايران را بسازند آنهم چه ساختنى كه بوى گندش همه را حتى خود آقايان را نيز آزرده است و اين دست پخت امثال آقايان بالا بود. در زمان آقاى محمد هاشمى درگيرى‏هايى بوجود آمد . دعاگو مى‏نویسد: بر اثر اختلافاتى كه بين اعضاى شوراى سرپرستى حسن روحانى - على جنتى - طارمى - شهيدى - محمد هاشمى رفسنجانى و حجت الاسلام محسن دعاگو وجود داشت شوراى سرپرستى تصميم به عزل محمد هاشمى و جانشينى حسن روحانى گرفت . وقتى ابلاغ‏ها صادر شد و خبر به امام رسيد ايشان دستور بركنارى تمام اعضاى شوراى سرپرستى ، به غير از محمد هاشمى، را به رؤساى سه قوه صادر كردند. استنباط من اين است كه امام با توجه به حساسيت صدا و سيما اين درگيرى‏ها را گروهى مى‏دانستند و رفتار و مشى محمد هاشمى را بهتر از بقيه تشخيص دادند...(ولى بعد مير حسین موسوى از امام تقاضا كرد تا اجازه دهد اعضاى شوراى سرپرستى اخراج نشوند به كار برگردند و استعفا دهند. ( همان، ص281).
شوراى بعدى عبارت بودند از محسن دعاگو نماينده اول قوه مقننه و آقاى زورق (محمد حسن على محمدى - نماينده و مسئول صدا و سيما در لندن كه حاضر نيست كارش را تحويل دهد و صدا و سيما را دچار مشكل كرده است) على البدل - اكبر هاشمى رفسنجانى نماينده اول مجريه و آقاى زواره‏اى على البدل - آقاى سيد محمود هاشمى نماينده اول قضاييه و ابوالقاسم قاسم زاده (داماد آقاى موسوى اردبيلى) على البدل.(همان، ص282)
دعاگو می نویسد: وقتى ما وارد شوراى سرپرستى صدا و سيما شديم تصميم گرفتيم كه كم‏كم مسئوليت‏هاى كليدى را به دست افراد متدين و حزب اللهى بسپاريم و عذر كسانى را كه حاضر نبودند در خدمت نظام جمهورى اسلامى باشند و كار كنند، خواستيم (همان، ص292). وى شروع حذف نيروهاى متخصص و آوردن نيروهاى متعهد و ايجاد تخريب در صدا و سيما. و فاجعه ايجاد شده را اشتباه مى‏خواند و مى‏نویسد:البته اشتباهاتى هم در اين بين صورت گرفت و تعدادى از نيروهاى هنرمند و متخصص و تعهددار را از صدا و سيما اخراج كردند و تعدادى از نيروى‏هاى بى‏تخصص و تعهد را در جمع كارمندان سازمان باقى گذاشتند . به عنوان مثال، از بين تمام خانمهاى كارمند صدا وسيما، خانم فاطمه واعظى - معروف به پريسا - زنى بود كه نماز مى‏خواند و روزه مى‏گرفت و شراب نمى‏خورد، نمى‏رقصيد و با علم بود او موسيقى دان و آواز خوان است در ضمن از مسائل عرفانى و هنرى آگاهى دارد. در بين آقايان آقاى محمدرضا شجريان قارى قرآن و موسيقى‏دان و آوازخوانى بود كه اهل مشروب نبود اهل اقامه نماز بود و روزه ميگرفت و به ديندارى معروف بود ولى بعد از انقلاب اين دو را از سازمان اخراج مى‏كنند. (همان، ص293). سختى كار به جايى رسيده بود كه وقتى يك زن در مورد الگوى يك زن، نام اوشين (نام هنرپيشه زنى در يك سريال ژاپنی به همين نام) را برده بود ، خمینی گفت : اگر اين خانم با قصد اهانت و انكار چنين سخنى را در مصاحبه گفته باشد حكم او ارتداد است. (همان، ص300).

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دعاگو ادامه مى‏دهد: شوراى سرپرستى به علت اختلافات منحل مى‏شود و پس از انحلال شوراى سرپرستى صدا و سيما، بر اساس تغييرات انجام شده در اساس نامه به جاى مدير عامل كه از جانب شوراى سرپرستى منصوب مى‏شد، رييس سازمان به وسيله مقام معظم رهبرى تعيين گرديد و طبق نظر معظم له شوراى سياستگذارى صدا و سيما تشكيل شد. (شروع فاجعه دوم در صدا و سيما) ...مقام رهبرى علاوه بر تشكيل و اداره شوراى سرپرستى، دو مسئوليت ديگر را بر عهده من گذاشتند. مسئوليت نظارت و ارزشيابى برنامه‏هاى صدا و سيما و رسيدگى به شكايات مردم كه مسئوليت جنبى مرا تشكيل مى‏داد....در شوراى اصلى علاوه بر من هشت نفر عضويت داشتند كه عبارت بودند از آقايان محمد هاشمى - آيت الله جنتى - ايرج شگرف نخعى - جواد لاريجانى - ميرسليم - مهدى كلهر - محمد جواد حجتى كرمانى - محمد هاشم رهبرى (همان،صص 306-7)
در مورد شوراى دوم مى‏نویسد: شوراى سياستگذارى اول از تاريخ 68/6/21 تا تاريخ 71/3/11 ، حدود چهار سال، به كار خود ادامه داد. پس از آن شورى سياستگذارى جديدى با تركيب ديگرى تشكيل شد كه مسئوليت‏ها هم تفاوت پيدا كرد (همان، ص307) - افراد شوراى عالى سياستگزارى دوم صدا و سيما عبارت بودند محمد هاشمى رفسنجانى - محمدى عراقى - محمد جواد لاريجانى - محمد حسن زورق (على محمدى) - مسيح مهاجرى - عطاء الله مهاجرانى - مجيد انصارى - غلامعلى حداد عادل - حسين شريعتمدارى (كه در سپاه خدمت مى‏كرد)- احمد پورنجاتى - مهدى ارگانى - محمد هاشم رهبرى - محمدعلى زم - ايرج شگرف نخعى - سيد محمد صدر - محمد عبداللهى - مهدى فريدزاده - مهدى كلهر - على لاريجانى - محسن دعاگو (همان، ص311)... در دفتر نظارت و ارزشيابى كسانى كه با آقاى دعاگو همكارى مى‏كردند عبارت بودند از: آقاى جواهرى پور - حميد ملك سير - كلهر - ايرج شگرف نخعى - سيد محمد باقر موسوى - آيت اللهى - حسين شريعتمدارى - و...(همان، ص 309)
و از اينجا بود كه چهره صدا و سيما عوض شد و افرادى به سر كار آمدند كه تخصصشان دروغ و فريب بود و دستاورد بزرگ آنها ساخت و تدوين برنامه‏هاى هويت - چراغ - گزارش حمله به خوابگاه دانشگاه - عدم پخش تحصن نمايندگان در مجلس - شوى انتخاباتى مجلس هفتم و...بود. ايشان در مورد موسيقى مى‏گويد: آقاى هاشمى و خامنه‏اى تعريف مى‏كنند كه روزى به منزل امام مى‏روند و مى‏بينند كه تلويزيون روشن است و موسيقى از آن پخش مى‏شود. آنها از امام مى‏پرسند : «آيا شما به موسيقى گوش مى‏دهيد؟» ايشان مى‏فرمايند بله. آقايان مى‏گويند زمان شاه موسيقى بود آلان هم هست ولى چطور است كه در آن موقع موسيقى حرام بود و الان حرام نيست؟ امام مى‏فرمايند: در حال حاضر اگر حكومت شاهنشاهى بود همين موسيقى كه الان مى‏شنويد حرام بود، چون آن موسيقى براى تقويت نظام طاغوت عمل مى‏كرد ولى اين موسيقى كه از سيماى جمهورى اسلامى پخش مى‏شود به منظور تقويت نظام است. بحث اين نيست كه موسيقى در اصل حرام يا حلال است. البته موسيقى جزء مباحات است. ( همان، ص291)
دعاگو نظر خود را در مورد موسيقى چنين عنوان مى‏كند: اگر موسيقى براى نظام باطل باشد حرام و اگر سبب تقويت نظام شود حلال است. اگر همراه موسيقى شعر خوبى باشد و مضمون خوبى را به ذهن منتقل كند، قهراً حلال است، مستحب و داراى ثواب است، ولى اگر شعر مبتذلى همراه آن موسيقى پخش كنند كه مفهوم باطل به ذهن شنونده منتقل نمايد... حرام است. ( همان، ص292).
آقاى دعاگو همزمان با خرابكارى در كشور و گزينش افراد متعهد! به جاى افراد متخصص در هر جريانى كه به او مربوط نمى‏شد دخالت مى‏كرد و حرفهايى خنده دار مى‏زد همانگونه كه حالا هم مى‏زند. البته مقصر نيست كسى كه در جريان انقلاب نباشد و نداند چگونه انقلاب شده است و فقط به پست و جاه رسيده باشد از اين حرفها زياد مى‏زند . مانند ديگر هم لباسى‏هايش او در مورد بازرگان و بنى صدر مى‏نویسد : پس از پيروزى انقلاب ، كودتاهايى در ايران كشف شد. در كودتاى نوژه آقاى قطب زاده و شريعتمدارى نقش داشتند. در طى آن قرار بود رهبرى سياسى - مذهبى به دست آيت الله شريعتمدارى باشد و تشكيلات ادارى كشور را به مجاهدين خلق ايران و امثال بنی صدر و سلطنت طلبان بسپارند و آمريكا هم بلافاصله از آنان حمايت كند. ( همان، ص 225)
وى در جايى ديگر مى‏نویسد: آمريكا براى تخريب و براندازى حكومت اسلامى ايران و هم چنين قبضه كردن قدرت در ايران و خارج كردن آن از دست امام خمينى، افرادى را در پاريس به ايشان نزديك كرد و سپس به ايران فرستاد. وقتى قطب زاده مسئوليت صدا و سيما را به دست گرفت با سخنرانى‏هاى حساب شده تلاش كرد فضاى باز سياسى را به وجود آورد تا بنى صدر در صحنه بحث آزاد بدرخشد. اصلاً بنى صدر در سخنرانى هايش و تأليف كتابى كه در زمينه اقتصاد بود او در سخنرانى هايش در اوايل پيروزى انقلاب اسلامى چه قبل از انتخابات رياست جمهورى و بعد از آن از طريق راديو تلويزيون پخش مى‏شد و در ديگر جلسات سخنرانى‏اش آيات قرآن و متن روايات را قرائت نمى‏كرد، چون مى‏ترسيد آيات و روايات را غلط بخواند و آبرو و حيثيتش برود.(همان، ص229)
البته با وجود دوست مبارزى مثل آيت الله خزعلى ميخ فروش كار قدرى ساده شده است. زيرا ايشان در مورد آقاى بنى‏صدر و نقشه‏هاى خمینی مى‏نويسد: امام در جلسات خصوصى خواسته‏هايى داشت و مى‏خواست خبرگان در تدوين قانون اساسى آنها را تصويب كنند. ولى مى‏خواست آن‏ها را به‏طور غير علنى و بدون حضور نمايندگانى كه محرم نبودند مطرح شود از اين رو دكتر بهشتى با درايت و عهده دارى مناسب جلسات توانست تمام منويات رهبر انقلاب را از تصويب بگذراند يكى از نكات جالب در يكى از جلسات خبرگان اين بود كه شهيد بهشتى، ابوالحسن بنى صدر را در چند مورد خطاب قرار داد. سئوالهايى از او كرد ولى بنى صدر از جواب دادن درماند و به اين ترتيب مشخص شد كه اين شخص هيچ چيزى از نظر فرهنگى و علمى در چنته ندارد.(خاطرات آيت الله خزعلى، ص153). (1) راستى آقاى دعاگو حالا كه صحبت بنى صدر شد دوست ديگرت را هم به كمكت آوردم! بخوان: آيت الله ناطق نورى بچه آخوند در مورد بنى صدر مى‏گويد: اما ماهيت بنى صدر براى خيلى‏ها مورد سئوال بود كه ايشان تا به حال كجا بوده است؟ و چطور يكمرتبه با امام آمد؟ از سال 41 تا 57 كجابود؟ و اين سئوالات نه تنها راجع به بنى صدر بلكه نسبت به دكتر يزدى و قطب زاده نيز مطرح بود اما شهيد بهشتى و آقايان حزب ماهيت اين افراد را مى‏دانستند. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين ناطق نورى، ص207)
آقايان محترم من در جواب شما و اينكه بنى صدر كجا بوده و چه مى‏كرده حرفى نمى‏زنم و قصد دفاع از او را ندارم ولى برايتان يك جمله از يكى ديگر از دوستانتان مى‏آورم كه اتفاقاً او در جريان انقلاب بود و مانند شما سه نفر تازه به دوران رسيده نبود. آقاى دعاگو تو داشتى تازه زن مى‏گرفتى و دنبال خانه مى‏گشتى كه آقاى بنى صدر براى حل اختلاف بين روحانيون ايرانى اطراف امام به نجف رفته و از آنها خواست به اختلاف خاتمه دهند. كسى كه در سال 55 براى حل اختلاف روحانيون به نجف رفت حتماً از چندين سال قبل در جريان اين اختلافات قرار داشت و آن زمان تازه تو در حوزه درس مى‏خواندى و نمى‏دانستى انقلاب يعنى چه؟ تو كه با حسن روحانى و معاديخواه برضد بنى صدر معروف بوديد به سه تفنگدار! يادت مى‏آيد يا باز بگويم؟ آقاى ناطق نورى نظرت راجع به جريان گندم و توطئه بنى صدر چيست؟ اين تكه را فقط جهت ياد آورى در قسمت پايين‏تر مى‏آورم تابدانى چقدر ساده‏اى! آقاى خزعلى تو كه خودت بهتر مى‏دانى و شما آقاى ناطق مى‏خواهى من بهت بگويم كه آقاى بنى صدر بين سالهاى 51 - تا 57 كجا بود يا محتشمى بگويد كافى است. حجت الاسلام محتشمى پور در كتاب خاطرات خود در مورد بنى صدر مى‏گويد: بنى صدر در سال 55 به نجف آمد و در نشستى كه با دوستان داشت از اين اختلافات ابراز نگرانى كرد و گفت اين اختلافات به خارج از كشور درز كرده است و نيروهاى دانشجويى و مبارز بويژه برادران انجمنهاى اسلامى مطلع و مايوس شده‏اند.. اينها باعث شد دوستان به فكر بيفتند كه براى رفع اين اختلافات چاره جويى كنند و... )خاطرات محتشمى پور، ص185) (2)
آقاى ناطق نورى حالا فهميدى كه آقاى بنى صدر در آن سالها كجا بود و
فارسى كانديداى رياست جمهورى حزب حودتان خواهم گفت.
جهت اطلاع آقاى ناطق نورى قضيه سيلوى گندم را مى‏گويم تا يادش بيايد. آقاى ناطق در خاطرات خود مى‏گويد: : روزى در نخست وزيرى به ملاقات شهيد رجايى رفتم و گفتم آقاى رجايى جلوى نانواييها خيلى شلوغ است، صف‏هاى طولانى درست مى‏شود، نكند اين توطئه اطرافيان بنى صدر باشد تا دولت شما را با بحران مواجه كنند؟ ما دو تا تنها بوديم ايشان صورتشان را نزديك آورد و گفت اين روزها ته سيلوها را هم جارو كرده‏ايم و داديم مردم. اگر كشتى گندم كنار بندر نيامده بود اين مطلب را به شما هم نمى‏گفتم اما حالا چون گندم آمده خاطرم جمع است ، توطئه پوست خربزه‏اى هم در كار نيست. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين ناطق نورى، ص210)
در اينجا فقط جهت روشن شدن شما سه نفر گوشه‏اى از خاطرات جلال الدين فارسى دوست شما را در مورد تاييد بنى صدر مى‏آورم تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد. ايشان مى‏گويد:
بنى صدر در سالهاى پيش از پيروزى انقلاب بر خلاف قطب زاده آلايش اخلاق نداشت. اهل نماز و عبادت بود. از هرزگى و حركات سبك اجتناب مى‏كرد. اعتماد به نفس داشت. مردمدار و در همكارى اجتماعى و سياست، صادق و صميمى بود. از لحاظ وطن پرستى و پايبندى به مليت و سير در خط نه شرقى نه غربى شبهه‏اى در وى نبود. در رفتار، غالباً اصول اخلاقى را ملاحظه مى‏كرد در تاسيس انجمنهاى اسلامى كشورهاى مختلف اروپا جديت و دستى قوى داشت. با توجه به همين جهات مثبت مصلحت چنان بود كه در فعاليتهاى اسلاميش در اروپا تقويت شود. (زواياى تاريك، جلال الدين فارسى، ص513-14).
آقاى دعاگو دوست و يار ديرين خامنه‏اى در خاطرات خود جريان حجت الاسلام لاهوتى و فوت او را ناخودآگاه افشا ميكند ومى‏نويسد: روزى ماموران با حكمى كه داشتند وارد خانه آقاى لاهوتى شدند و آن جا را تفتيش كردند و اسلحه يافتند. آقاى لاهوتى بازداشت شد ولى وحيد (پسر ايشان) فرار كرد و در جريان فرار از بالاى ساختمان پلاسكو خود را به پايين پرت كرد و كشته شد. آقاى لاهوتى پس از بازداشت به زندان برده شد. ايشان كه سابقه ناراحتى قلبى داشت در زندان دچار هيجان شد، داروهايش در دسترس نبود تا به موقع استفاده كند. در نتيجه در اثر سكته قلبى همانجا فوت كرد... عملكرد آقاى لاهوتى بسيار بد بود اگر مى‏خواستند او را محاكمه كنند قطعاً به اعدام محكوم مى‏شد ولى ايشان را اعدام نكردند بلكه در همان مراحل اوليه بازداشت در اثر حادثه طبيعى فوت كردند.( دو پسر لاهوتى دامادهاى هاشمى هستند.) ( همان، ص 189-190)
آقاى عزيز! قاضى كه تو باشى حكم مبارزى مانند حسن لاهوتى اعدام می شود. مرد نا مومن تو كجا بودى وقتی حسن لاهوتى شكنجه مى‏شد؟
او در مورد دكتر شريعتى هم مى‏نویسد: نداشتن تعهد شايسته مانند يك انقلابى مسلمان نسبت به مسائل شرعى بود، به گونه‏اى كه افراد مختلف نقل مى‏كردند مرحوم دكتر شريعتى پايبندى عملى شايسته و در شان انقلابى نسبت به بعضى از وظايف عبادى نداشت و مثل افراد سهل‏انگار عمل مى‏كرد به عبارت ديگر آن تعبدى كه يك مسلمان به معنى واقعى نسبت به تكاليف شرعى دارد مرحوم شريعتى نبود. به همين دليل ايشان از لحاظ معنوى و عرفانى نمى‏توانست الگويى براى نسل جوان ما باشد (همان، ص206)
آقاى عزيز باز هم كه از آن حرفها زدى! مى‏خواهى بگويم كه دوستان ديگرت در مورد شريعتى چه مى‏گويند تو كه خيلى عقب‏تر از آنها هستى، بخوان دوست مبارزت آيت الله خزعلى (فرد مشكوك روحانيت) در مورد شريعتى و حسينيه ارشاد چه مى‏گويد. كارى به استاد گيوه چى (مصباح يزدى) ندارم. آيت الله خزعلى مى‏گويد: به همين علت اجانب براى ما حسينيه ارشاد ساختند. يادم مى‏آيد مومنين آن جا را يزيديه اضلال مى‏خواندند. چون حمله به دستگاه پهلوى چاشنى روز بود ، بعضى مواقع به رژيم در حسينيه ارشاد حمله مى‏شد اما اين براى اغفال مردم بود. با شروع كار حسينيه كم‏كم در مساجد تفرقه و اختلاف وارد شد . مى‏خواستند در بين مردم چنين چيزى را جا بيندازند كه روشنفكر جايش در حسينيه ارشاد و واپس گرا جايش در مساجد است. در حسينيه ارشاد دختر و پسر جوان و دانشجويان جمع مى‏شدند كه البته خود يك خطر بود. مرحوم مطهرى و حضرت امام با اقدامات و سخنان خود اين توطئه را خنثى كردند. حسينيه ارشاد در حال به‏هم زدن وحدت بين دانشجو و روحانى و ديگر گروهها و دسته‏هاى مردم بود. مرحوم مطهرى نخستين كسى بود كه پى برد حسينيه ارشاد خلاف ارشاد مردم حركت ميكند . يك روز ايشان به من و مرحوم هاشمى نژاد گفت: من نسبت به آينده اسلام احساس خطر مى‏كنم چون اين شريعتى و دوستانش مطالب ساده اسلام را نمى‏فهمند. مرحوم مطهرى مستقيم و غير مستقيم خطر مذكور را در مجامع و مجالس بازگو كرد و حتى اين مسئله را تا حدودى منجر به انزواى ايشان گرديد. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى، ص135)
ﺁیة الله خزعلى ادامه مى‏دهد: البته اكنون اذهان مردم و جوانان نسبت به دكتر شريعتى روشن شده است. افراد انقلابى ما گاهى او را در رديف مطهرى و بهشتى قرار مى‏دادند كه البته براى من تاثر آور بود. آن زمان اگر حرفى مى‏زديم ممكن بود برخى تصور كنند چون شريعتى را به چشم يك رقيب مى‏بينيم اين نظر را درباره او داديم ولى اكنون وضعيت تغيير پيدا كرده است مى‏توانيم واقعيت‏ها را به مردم بگوييم (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى ص137)
آقاى دعاگو در زمان خمینی و بعد زمانى كه سيد احمد زنده بود همواره و در هر جا به بد گويى از سيد احمد مى‏پرداخت و علناً مى‏گفت: دوستانتم مى‏دانستند من نسبت به حاج احمد آقا ارادتى ندارم و مقام علمى زيادى براى ايشان قائل نيستم (همان، ص227). زيرا او را ، در جريان كفن چند تكه و حذف گزينش، سيد احمد مسئول مى‏دانست بخاطر اطلاعاتى كه او به خمينى داده بود.
هم اكنون آقاى دعاگو با سرمايه‏اى ميلياردى و خانه‏هاى فراوان و پستهاى بسيار جهت خود و خانواده و مسئوليت در ستاد ائمه جماعت تهران و همچنين امامت جمعه شميرانات در تهران، به زدن ضربات بر پيكر ضرب خورده ايران ادامه مى‏دهد و در سخنانى عربده كشانه مى‏گويد: نايب امام زمان ولى فقيه است. در عصر غيبت فقيه جامع الشرايطى كه داراى توانايى‏هاى ويژه‏اى باشد و بتواند نقش و رسالت امامت و رهبرى جامعه را بر عهده گيرد، توسط مجلس خبرگان به عنوان نايب امام زمان انتخاب مى‏شود.(همان، ص222)
او در حال حاضر علاوه بر پست‏هاى فوق از مشاوران ارشد شوراى نگهبان و سازمان انقلاب اسلامى است و در صدا و سيما نيز به عنوان مشاور مشغول كار است.
1 - عقل زورمدار خزعلی ، با دروغی که ساخته است، حقیقت ناگفته ای را بر خواننده معلوم کرده است : بنا بر اعتراف او، الف - بنی صدر مخالف ولایت فقیه بوده است و بهشتی موافق . ب - اما مخالف پیشنهاد بر مخالفت خویش استدلال می کند . بنی صدر 9 دلیل بر بطلان ولایت فقیه و تضادش با فراوان ﺁیه های قرﺁنی اقامه کرد ( و در کتاب گزارشات مجلس خبرگان امده است )و گفت: 2 دلیل از ﺁقای طالقانی هستند که خود حضور دارند . بنا بر این ، بهشتی در مقام پرسش نبود . در مقام رد دلایل بنی صدر بود. در عوض، بهشتی و دیگر مدافعان ولایت فقیه بودند که می باید به پرسشهای مخالفان ﺁن پاسخ می دادند. حقیقت اینست که چون امثال بهشتی از دادن پاسخها به پرسشها درماندند ، - وراونه ادعای خزعلی - دست به دامان جوادی ﺁملی شدند . او بر خاست و نظریه ارسطو (ولایت قانون گذار ) را باز گفت. بنی صدر گفت: ما در مخالفت با ولایت فقیه ، از قرﺁن دلیل می ﺁوریم و شما از قول ارسطو حجت می ﺁورید !؟ فلسفه ارسطو فلسفه قدرت است و قرﺁن بیان ﺁزادی و روش ﺁزاد زیستن و رشد کردن است. قوت استدلال بنی صدر از سوئی و توانائی او در قانع کردن منتظری از سوی دیگر، سبب شد که ولایت فقیه در نظارت فقیه خلاصه شد. بدین خاطر بود که بعد از کودتا، مشکینی در نماز جمعه قم، گفت : در قضیه ولایت فقیه ، بنی صدر سر ما کلاه گذاشت !
دانستنی است که خزعلی نزد بنی صدر رفت و به او گفت : امام فرمودند در قضیه ولایت فقیه ، شما سکوت کنید و خود را برای تصدی عالی ترین مقام حفظ کنید و پاسخ شنید : مردم رأی داده اند که ﺁنچه را حق می دانم بگویم .
2 - سفر بنی صدر به نجف، در سالگرد مرگ پدرش بود. بدیهی است خبرهای اختلافهای گروه کوچک طلبه های دور و بر خمینی ، پی در پی می رسیدند . در نجف ، هم خمینی و هم فرزند ارشد او، مصطفی خمینی ، از بنی صدر خواستند رفع اختلاف طلبه ها را با یکدیگر بکند. طرفه اینکه از موارد اختلاف ، مهمترین مورد این بود که تنی چند از این طلبه ها به این نتیجه رسیده بودند که دوره خمینی بسر رسیده است و زمان زمان مجاهدین خلق است و...

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/6955

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'محسن دعاگو عضو چند وظیفه ای سازمان ترور و عضو مافیاهای حاکم، انقلاب اسلامی در هجرت' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016