تهران- خبرگزاري كار ايران
گفتوگو: سرويس كارگري
توي مسير هرچه از ميدان ونك به سمت شمال شهر دور ميشديم اين سرفههاي كهنه، به يادگار مانده از « بم » خود را بيشتر به رخ ميكشيد؛ هوا هم كه سرد مي شد و هرچه بالاتر مي رفتيم، به قول مرحوم اخوان ثالث، « نفس كز گرمگاه سينه ميآيد برون، ابري شود تاريك »، موضوع گفتوگو هم البته بي خطر نبود؛ « بررسي دلايل عدم انگيزه كارگران براي شركت در انتخابات مجلس.»
براي يك چنين طرح گفتوگو، به يقين نميتوانستيم به سراغ سياستمداران فاقد تفكر تاريخي ـ سياسي برويم؛ والا نتيجه كار، يك پوستر زيباي تبليغاتي ميشد با چند گل سرخ در كنار كانديداي محترم، به هر حال انتخابات نزديك است، در بم زلزله آمده و هوا هم كه سرد است ...
دكتر « ابراهيم يزدي» جزو معدود گزينههاي ما بود؛ وارد خانهاش كه شديم از سرماي بيرون تنها خاطرهاي مبهم به جا مانده بود.
* * *
موضوع مصاحبه ما قرار است در مورد مسالهاي باشد كه نياز به بي پرده سخن گفتن دارد؛ از اينجا شروع ميكنيم؛ مردم براي عدم شركت در انتخابات اول اسفند ماه دلايل زيادي دارند؛ اما در اين ميان، دلايل قشر كارگر ملموستر است؛ يعني موضوعاتي پيش روي دارند كه به چشم ميبينند؛ مثل تلاش براي تغيير قانون كار، تبديل شدن دولت به يك كارفرماي بزرگ جهت پايين نگاه داشتن سطح دستمزد، تلاش براي تصرف دارايي كارگران كه همان صندوق تامين اجتماعي است، خصوصي سازي و موارد بيشمار ديگري كه در پشت آنان دست يكي از نهادهاي انتخابي يا هر دو، مثل دولت و مجلس در ميان است؛ كارگران با مشاهده اين موضوعات با چه انگيزهاي بايد دوباره به سراغ انتخابات بروند ؟
-- كارگران ايران هم مثل ساير شهروندان ايراني ميبايستي با انگيزه توسعه سياسي در انتخابات شركت كنند. طبيعي است كه كارگران، دلايلي براي عدم شركت خودشان در انتخابات مطرح ميكنند كه اين دلايل در دو محور قابل بحث است؛ يكي از اين دو محور دلايل عام است؛ بهاين معنا كه شايد آنها هم مثل بسياري از ايرانيان ديگر نسبت به اصلاح ساختارها از درون سيستم نااميد شده و بدون اينكه بدانند، چه بايد كنند،حالت انفعال و ياس را به خود ميگيرند. كارگران ايران، به عنوان شهروندان ايراني از اين قاعده مستثني نيستند؛ اما جامعه كارگري، به عنوان يك طبقه و يك قشر دچار مشكلات ويژه خود هم هست و اين مشكلات و مطالبات بر موضع گيري آنان در خصوص انتخابات اثر گذاشته است؛ به نظر من اگر بخواهيم، به بهانه رسيدن فصل انتخابات به مشكلات كارگران ايران بپردازيم، ميبايست مطلب را در سطوح ديگري بررسي كنيم و آن عبارت است از اينكه در ايران متاسفانه بعد از بيست و پنج سال، هنوز تصميم گيرندگان در سطوح مختلف به يك اجماع كلي نرسيدهاند كه بالاخره نظام اقتصادي ما ميخواهد، يك نظام اقتصادي آزاد باشد (مثل ساير كشورهاي دنيا) يا ميخواهيم يك نظام سوسياليستي- نيمه سوسياليستي داشته باشيم؛ ما طي اين سه دورهاي كه من اسمشان را ميگذارم جمهوريهاي اول، دوم و سوم، با سياستها و ديدگاههاي كاملا متضادي روبرو بودهايم؛ در جمهوري اول، بيشتر گرايشها در سمت و سويي بود كه توليد و توزيع و خدمات همه دولتي بشود؛ در جمهوري دوم بحث خصوصي سازي مطرح شد اما اين بحث خصوصيسازي در شرايطي كه آزاديهاي سياسي وجود نداشت، به ابزاري براي رانتخواران مبدل شد؛ كارخانههايي كه پر درآمد بود را گروههاي خاصي از درون حاكميت براي خود برداشتند و در واقع به نفع خود مصادره كردند و كارخانههايي كه به دلايل سوء مديريت و دلايل ديگري در آستانه ورشكستگي بود، همچنان همچنان روي دست دولت ماند.
اما در جمهوري سوم؛ از زماني كه آقاي خاتمي روي كارآمد، اصلاح طلبان هم نتوانستند تا برنامه اقتصادي معنا داري را ارائه بدهند؛ بنابر اين بعد از 25 سال نتيجه اين شدهاست كه مانميدانيم، چه سيستم اقتصادي بر مناسبات اقتصادي كشورمان حاكم است. اگر چنانچه ما بخواهيم به سمت اقتصاد آزاد برويم، طبيعي است كه قوانين سرمايهگذاري ما بايد تحت تاثر آن نظام باشد، در حالي كه هماكنون اينطور نيست؛ همانطور كه اين قوانين، متناسب با نظامهاي اقتصادي سوسياليستي و نيمه سوسياليستي هم نيست. از طرفي ديگر، شوراهاي كارگري كه درون كارخانهها فعال هستند، به يك ابزار امنيتي تبديل شدهاند؛ تمام اين موارد بر سرنوشت كارگران ما تاثير گذار بودهاست؛ به نظر من از اين نظر، كارگران ما حق دارند كه معترض باشند. ضمن اينكه طبق رويه عمل هيچ حق اعتراض و اعتصابي هم براي آنها ايجاد نشدهاست و كارگران ما، فاقد اين امكانات براي بلند كردن صداي اعتراض خودشان نسبت به رويدادهاي جاري هستند.
من در مورد نبود ابزار اعتراضي براي كارگران، مخصوصا مهمترين ابزار شناخته شده، يعني حق اعتصاب،
با شما موافقم؛ اما بحث ما به مسير ديگري رفتهاست. شما از شوراهاي اسلامي كار، به عنوان بازوي امنيتي درون كارخانهها نام برديد؛ اما به اين موضوع توجه نكرديد كه اگر همين شوراهاي كارگري كه به نظر شما، يك بازوي امنيتي هستند و به نظر من از طرق دموكراتيك و با راي خود كارگران انتخاب ميشوند و فعاليتشان در بسياري موارد در جهت پيشبرد اهداف كارگري بوده است، وجود نداشتند، وضعيت كارگران امروز ايران به گونه ديگري بود.
-- مثلا چه فرقي ميكرد ؟
شما بايد خوب به خاطرتان باشد كه در اوايل انقلاب و با تصديگري يكي از وزرا بر وزارت كار، زيرزمين اين وزارتخانه به زندان كارگران معترض تبديل شده بود؛ آيا اين روند، بدون مقاومت همين شوراها، نميتوانست ادامه پيدا كند ؟
-- بله ! اين موضوع مربوط به دوران جمهوري اول است؛ ضمن اينكه همان وزير و دوستانش خيلي هم ادعا داشتند كه همه وسايل توليد و توزيع بايد در دست دولت باشد؛ ولي وزير، كه با ابتداييترين اصول و مفاهيم آزادي و دموكراسي بيگانه بود، فعاليتهايي انجام ميداد كه در همان زمان هم خلاف قانون بود و طبيعتا با مقاومتهايي روبرو ميشد؛ يعني اصلا وزارت كار حق نداشت كه كارگران را بازداشت كند و در وزارتخانه زندان داشته باشد، ولي متاسفانه اين كار را هم مثل خيلي از كارهاي ديگر انجام ميدادند.
با همه اين توصيفات باز هم آيا ميتوانيم، لزوم وجود شوراهاي كارگري را ناديده بگيريم ؟
-- خير! من منكر اين موضوع نميشوم كه شوراهاي اسلامي كار وجودشان ميتواند مفيد باشد؛ من ميخواهم بگويم كه شوراها نتوانستهاند، نقش مدافعين حقوق كارگران را در برابر دولت، در كارخانههاي دولتي يا واحدهاي متعلق به نهادها داشته باشند؛ هماكنون در برخي از كارخانههايي كه متعلق به بخش خصوصي هستند، شوراها، به عنوان اهرم فشار عليه كارگران عمل كردهاند و در مواردي هم در بخش خصوصي، شوراها نقش منفي و غير توليدي داشته و عملكردشان به ضرر كارگران تمام شده است.
advertisement@gooya.com |
|
پس اين بحث كمي روشن شد؛ يعني شما عملكرد منفي شوراها را محدود به برخي كارخانههاي بخش خصوصي ميكنيد ... ولي بحث من در اينجاست كه همين شوراها، منتخب كارگران هستند و از طريق اصول دموكراسي و بهطور مستقيم انتخاب ميشوند و طبق اصول اوليه دموكراسي،تنها آنان ميتوانند، نماينده واقعي كارگران باشند؛ از جهتي ديگر در كشور ما اصلا آلترناتيوي براي آنها يافت نميشود؛ جناحهاي داخلي و مدعي اصلاح طلبي كه همچنان درگير مفاهيم انتزاعي مثل آزادي و دموكراسي و در سايه اينها، اندوختن سرمايه براي دوران بازنشستگي هستند و اصلا فرصت فكر كردن به مشكلات و فقر كارگران را ندارند و يك عدهاي هم كه در خارج به سر ميبرند و داعيه دفاع از حقوق كارگران را دارند، با جيبهاي پر از پول و شكم سير پاي اينترنت مينشينند و از طريق اين عالم مجازي، تئوري هاي پوسيده و مضحك ساليان گذشته را براي كارگران امروز ديكته ميكنند. بنابر اين تنها نيروي واقعي و بدون آلترناتيو مدافع حقوق كارگران در ايران، همين شوراها هستند كه همانطور كه ذكرشد، از طريق روشهاي دموكراتيك انتخاب ميشوند؛ البته به نظر من دموكراسي هم بي نقص نيست و ممكن است در برخي موارد...
-- من آينده شوراهاي اسلامي كار را از اين نظر مفيد ميدانم كه آرام آرام دارند مسائلي را در ميان كارگران وكارفرمايان، اعم از موقتي و غيره نهادينه ميكنند؛ مثل اينكه كارگران جمع ميشوند و نماينده خودشان را انتخاب ميكنند و برخي موارد ديگر؛ حتي اگر اين انتخاب نمايندگان كارگران، تحت شرايط و قيود مهار كنندهاي باشد، فرايند مذكور، در درازمدت ميتواند مفيد باشد؛ نفس اين كه كارگران حق دارند، اتحاديه خودشان را داشته باشند، به هر نامي مثل شوراي اسلامي كار، خود، كمك به توسعه مردمسالاري است و اگر جدي و كاركردي بشود، ابزار مناسبي براي حل مشكلات محيط كار به نفع توليد خواهند بود.
بعد از آنكه كمي از بحث اصلي، يعني نبود انگيزه براي كارگران جهت شركت در انتخابات دور شديم و به برخي مسائل حاشيهاي پرداختيم كه البته براي روشن شدن بحث مفيد بودهاست، حالا ميتوان دوباره به سراغ اين موضوع رفت كه مطالبات كارگران به عنوان قشر فقير و آسيب پذير اجتماع با ساير اقشار، با وجود بعضي شباهت ها، كمي متفاوت است؛ در مورد مطالبات صنفي كارگران صحبت كنيم.
-- اين مطالبات را ميتوانيم، در سطوح مختلف در نظر بگيريم؛ مثل شرايط بهتر براي كار. ما ميدانيم كه بعضي كارخانههاي ما، فاقد شرايط بهداشتي براي كار كارگران ميباشند و طبيعي است كه كارگران توقع دارند، در محيطي كه كار ميكنند شرايط بهداشتي مناسبي حكم فرما باشد؛ بعضي از كارگران هم در كارخانههايي كار ميكنند كه ميزان ريسك محيط كار بالاست و بايد ابزارهاي محافظت وجود داشته باشد؛ ما ميدانيم كه در بسياري از كارخانهها اصول امنيتي و ايمني كار رعايت نميشود و كارگران از اين عدم رعايت صدمه ميبينند كه بايد بيمههاي اجتماعي اين موضوع را تامين كنند؛ اما همين بيمهها هم هنوز درگير يكسري مسائل هستند و از اين جهت نميتوانند، به طور كامل مطالبات كارگران را تامين كنند؛ به عنوان نمونه در برخي از كارخانهها، خصوصا واحدهاي دولتي و كارخانههاي متعلق به نهادها، حق بيمه از كارگران كم ميشود، اما كارفرما آنها را به اداره بيمه نميپردازد؛ از اينروي، اين نوع كارخانهها، بعضا ميلياردها ريال به بيمه بدهكارند؛ مساله مهم ديگري هم كه در اين ميان مطرح ميشود، بحث دستمزدهاست؛ اگر چه طبق قانون، هرساله مبلغي به دستمزد كارگران افزوده ميشود، اما اين رقم به هيچ عنوان قابل مقايسه با رشد قيمتها نيست؛ بنابراين هميشه كارگران ما به دنبال خط فقر ميدوند. اينها بخشي از مطالبات كارگران ما است.
بله ! همانطور كه شما هم اشاره كرديد، اينها بخشي از مطالبات كارگران است كه با خواسته برخي ديگر از اقشار اجتماع كمي متفاوت است؛ يك تفاوت ديگر هم وجود دارد و آنهم اينكه اگر قشر روشنفكر ما كه از طبقه كارگر فاصله گرفته، براي آزادي مبارزه ميكند، امروز كارگران ايران براي نان ميجنگند؛ مثلا در خصوص برخي كارخانههايي كه به بخش خصوصي واگذار شده، ديگر چيزي باقي نمانده كه كارگر بتواند، از طريق كار در آن، نان خانواده اش را تامين كند؛ چون به نام توليد بهتر، كارخانه به يكسري دلال زمين براي انجام ساخت و ساز فروخته ميشود ، دستگاهها هم به فروش ميرسند و كارگر هم بيكار ميشود و به تبع بيكاري آن كارگر، خانواده او هم غم نان دارند. پس آن كارگر و خانوادهاش با چه نيرويي ميتوانند، در مورد مفاهيمي مثل آزادي و دموكراسي فكر كنند؟ در مورد مبارزه براي نان و مبارزه براي آزادي صحبت كنيم .
-- ما نميتوانيم، ميان مبارزه براي آزادي و مبارزه براي نان، خط قرمزي بكشيم؛ براي اينكه آن گروهي كه به قول شما نان ندارد، بايد آزاد باشد كه بگويد من نان ندارم. اما در يك شرايطي كه مديريت بر اساس روابط شكل گرفته و رانت خواري يك امر رايج است، شما هنگامي كه ميخواهيد در مورد دستمزد كارگران صحبت كنيد، با اين مشكل مواجه ميشويد كه رانتخواران از احقاق حقوق كارگران جلوگيري ميكنند و اگر شما بخواهيد اين موضوع را در روزنامهها منعكس بكنيد، همان گروههاي صاحب قدرت اين اجازه را نميدهند؛ بنابراين در جهان كنوني، ما نميتوانيم، يك خط و مرزي بين مبارزه براي نان و مبارزه براي آزادي ترسيم كنيم؛ ممكن است كه براي كارگران ما، فقدان نان ملموستر از فقدان آزادي باشد، اما براي گروههاي نخبهاي كه ميخواهند، جهت رفع مشكلات اقتصادي ـ اجتماعي و سياسي برنامهريزي و اظهار نظر كنند، اين مطلب روشن است كه بدون تامين آزاديهاي دموكراتيك، طرح مطالبات اقتصادي مردم هم ممكن نيست؛ به اين معنا كه زمانيكه شما ميخواهيد، مشكلات اقتصادي كارخانهها را مطرح كنيد، به لحاظ سياسي سركوب ميشويد؛ طرح آنچه در برخي از كارخانههاي متعلق به دولت و يا نهادهاي ريز و درشت ميگذرد، در مواردي، واقعا ميسر نيست، نه براي كارگران، نه براي شوراهاي كارگري و نه براي گروههاي سياسي. بنابراين يك رابطه تنگاتنگي ميان تامين مطالبات مردم اعم از اقتصادي و غير اقتصادي، با تامين آزادي هاي سياسي وجود دارد؛ آزادي هاي سياسي ابزار است؛ ما ميخواهيم آزاد باشيم تا يك مسائلي را طرح كنيم؛ آزادي براي آزادي معنا ندارد. آزادي براي اين است كه ما ميخواهيم آزادانه يك سلسله اشتباهات و انحرافات و سوءاستفادههايي را از جانب هر مقام و نهادي كه باشد، مطرح كنيم.
.... به عبارت ديگر به نظر شما راه رسيدن به نان، از بزرگراه آزادي ميگذرد.
-- بله ! بدون ترديد همينطور است؛ مطمئن باشيد، چنانچه يك سيستمي بيايد و به كارگران بگويد كه من نان شما را تامين ميكنم، اما بايستي بي هيچ سوالي براي من كار كنيد، كارگران ما زير بار نخواهند رفت.
با توجه به اينكه بنابه نظر شما ، ما براي رسيدن به بي نيازي اقتصادي، نيازمند آزادي هاي سياسي هستيم، احزاب، به عنوان اهرمهاي سياسي جامعه چقدر به اين موضوع توجه دارند ؟
-- من سخنگوي تمام احزاب نيستم؛ فقط ميتوانم، سخنگوي نهضت آزادي ايران باشم .
سوال من، بيشتر در مورد اصلاح طلبان است كه شما دبير كل يكي از گروههاي آنان هستيد.
-- همانطور كه ميدانيد، اصلاح طلبان هم در يك گروه متمركز نيستند؛ اولويتهاي هر يك از گروههاي اصلاحطلب كشور با هم فرق ميكند؛ برخي از اصلاح طلبان، توسعه سياسي را مقدم بر توسعه اقتصادي ميدانند؛ در نهضت آزادي، ما سالهاست كه ميگوييم، مشكلات ايران اعم از اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، تابع مشكلات سياسي است و تا زماني كه ما، بحران سياسي را در كشور حل نكنيم، نميتوانيم، به ساير بحرانها بپردازيم؛ نهضت آزادي، بيش از بيست سال است كه اين حرف را ميزند و خوشبختيم كه آقاي خاتمي هم وقتي آمد، همين سخن را گفت؛ احزاب اصلاح طلب هم به تناسب همين موضوع را ملاك قرار ميدهند؛ حل شدن بحران سياسي هم به اين معنا است كه هركسي درجايگاه خودش قرار بگيرد و در چارچوب قانون حركت كند تا بتوانيم، ساير مسائل را مورد بحث قرار دهيم؛ اگر اين مساله تامين شد، در فاز بعدي ميبينيم كه كدام قانون مانع بر آورده شدن مطالبات به حق جامعه كارگري شده تا آن قانون را اصلاح كرد؛ اما در حال حاضر ما با يك بي قانوني گسترده روبرو هستيم كه ابتدا بايد اين را اصلاح كنيم .
به عنوان آخرين سوال مايلم، به گذشته بازگرديم؛ من ميخواهم بپرسم كه دولت مهندس بازرگان، به عنوان اولين دولت انقلابي ايران، با توجه به مطالبات كارگراني كه خود باعث پيروزي انقلاب شده بودند، چه اقدامات عملي را صورت داد ؟
-- دولت موقت يك دولت انتقالي بود كه با يك برنامه و ماموريت كاملا مشخص روي كار آمد؛ به اين معنا كه در ايران انقلاب شده و نظام گذشته متلاشي شده بود و هيچ كس هم نيامد كشور را به دولت جديد تحويل بدهد. يعني جابهجايي مديريت منظم صورت نگرفت؛ وقتي دولت موقت روي كار آمد، چند برنامه دقيق داشت؛ يكي اينكه براي مشخص شدن نظام، رفراندوم برگزار كند. دوم اينكه قانون اساسي را بنويسد و سپس اين قانون را در يك مجلس موسسان نهايي كند و سوم آنكه طبق قانون اساسي، انتخابات مجلس شوراي اسلامي و رياست جمهوري را برگزار كند و سپس مملكت را تحويل نهادهاي انتخابي بدهد و برود؛ ماموريتي غير از اين وجود نداشت؛ اما واقعيت هاي بيروني جامعه چيزهايي را به دولت موقت تحميل ميكرد و ما نميتوانستيم، در قبال آنها بيتفاوت باشيم؛ مثل همين وضعيت كارخانهها. مديران بسياري از اين كارخانهها، پولهايي را برداشته بودند و از كشور فرار كرده بودند و اين كارخانهها دچار بحران شده بودند؛ از اين روي، براي دولت موقت هيچ راهي نبود، جز اينكه اين كارخانهها را دولتي كند و براي آنها مدير انتخاب كند تا پيآمدهاي منفي اين تغييرات عظيم ملي را به حداقل برساند. در غير اين صورت توليد ملي ضربههاي شديدي را متحمل ميشد وكارگران هم متضرر ميشدند. همين كه در اين مدت كوتاه، دولت موقت مديراني را گماشت تا وضعيت كارگران بر هم نخورد و فرايند توليد و توزيع متوقف نشود، به نظر من عمل بزرگي بود. كار ديگري كه دولت موقت انجام داد اين بود كه فاصله حداقل و حداكثر حقوقها را كمتر كرد؛ در دولت موقت، اين فاصله چيزي در حدود شش برابر كاهش پيدا كرد؛ يعني حداقل حقوق 3 هزار تومان و حداكثر آن 18 هزار تومان تعيين شد.