مقالات سيد ابراهيم نبوي را در مورد لزوم شركت در انتخابات به عنوان بلوغ سياسي جامعه و... همچنين شادي صدر در همين زمينه و نظرهاي موافق و مخالف آنرا خوانديم.
تاريخچه خلاصه آقاي نبوي ”از آنچه گذشت“ و استدلال خانم صدر از عواقب ناشي از سهل انگاري در انتخابات شوراهاي شهر به نظربنده تا حد زيادي صحيح است.
advertisement@gooya.com |
|
خود من جزو همان نسلي هستم كه شادي صدر هست. نسلي كه داستانش را بارها شنيده ايد. نسلي كه با بمب و موشك و جنگ و شعارهاي انقلابي و از عمرما بكاه و بر عمر او بيفزاها و در آرزوي كتاب درسي رنگي و دفتر صد برگ غير كاهي و خودكاري كه جوهرش مدام نشت نكند سالهاي مدرسه را گذراند. نسلي كه سرگرمي خواندنيش كيهان بچه ها بود و قلكش، نارنجكي پلاستيكي به رنگ سبز ارتشي. نسلي كه شاگردان ممتازش سالها به جاي بسته كادوئي كوچك و زيبا و تشويق حاضران، صلوات محمدي و عكس برگردان امام هديه گرفتند. دختران نسل ما فراموش نمي كنند كه ناظم دبستانشان چگونه گيس هاي پنجمي اي كه تاري مو از مقنعه اش بيرون بود را مي كشيد تا ادب شود. پسران نسل من هرگز از ياد نمي برند چگونه بابت پيراهني كه در گوشه اش مارك لاتين داشت پنج سيلي پياپي در صبحگاه از مدير مدرسه راهنمائيشان مي خوردندو از حضور در كلاس در تمام روز محروم مي شدند. همه ما صدها مورد مشابه در خاطرات دوران كودكي و نوجوانيمان داريم.
نسل ما نسل سوخته اي كه سالها سركوفت مي خورد كه بايد پاسدار خون شهداي انقلاب و جنگ باشد به اينصورت كه هرگونه و شادي و حتي زندگي و رنگ برايش ممنوع است چرا كه بايد جور مرگ عده ديگري كه قرباني خود رائي و استبداد حاكمان روز شده اند را بكشد. نسل ما در صف سينما سركوب مي شد، مقابل پيتزا فروشي ها كتك مي خورد در پارك چيتگر تنبيه مي شد شبهاي چهارشنبه سوري را به جرم افروختن شعله اي به همراه خانواده مقابل حياط منزل تا صبح در سردابهاي اداره مفاسد اجتماعي شكنجه مي شد در ميدان هاي شهر از دست امثال اله كرم و حاج بخشي مشت و لگد مي خورد.(فراموش نمي كنم وانت تويوتاي ارتشي حاج بخشي و فريادهايش پشت بلندگو در ميدان ولي عصر كه ما با هر گونه دختر و پسر جوان مبارزه مي كنيم ... اين عين جمله اش بود) گشت هاي كميته و ثاراله و مفاسد (كه بحمداله هنوز هم فعال است) را كيست كه از ياد ببرد. همصحبتي با جنس مخالف براي اين نسل كه شايد اين روزها بحثي پيش پا افتاده قلمداد شود براي نسل ما جرمي بود به مثابه زناي محصنه و عقوبتي داشت ناگفتني.همه اينها را به ياد دارم و به ياد داريم. اينها گوشه هاي ناقصي است از سرگذشتي تلخ و هريك از ما مي تواند كتابي از آنچه در كودكي و نوجواني و اوان جواني بر وي رفت نگارش كند به قطر مثنوي.
و اما روزهاي دوم خرداد را نيز به خاطر داريم. همين نسل براي سيد خندان روزگارش پوستر و برشور انتخاباتي پخش كرد. همين نسل بازهم در اين راه سرزنش و سركوب شد اما براي خاتمي ايستاد به اميد آنكه روزنه اميدي گشوده شود. شايد بتواند نفسي بكشد. همين نسل براي خاتمي شعر گفت و شعار ساخت مقاله نوشت و فرياد زد. ناجوانمردي است اگر بگوييم خاتمي بعد از انتخابش براي ما هيچ نكرد. بعد از انتخاب او بود كه كنسرت عصار آمد و شب شعر آمد و گپهاي خودماني در كافي شاپها آمد و مانتوهاي تنگ و كوتاه و موسيقي شادمهرمد شد. اما ايا اينها فقط مطالبات نسل زخم خورده من بود؟ در همين دوران بود كه باطبي ها به زندان رفتند و خاتمي ساكت ماند در همين دوران بود كه ده ها روزنامه بسته شدند و خاتمي شاهد بود در همين دوران بود كه آقا داشنجويان نسل ما را مزدور و باج بگير و اراذل و اوباش خواند و خاتمي نشانه رضا در پيش گرفت. در همين روزها بود كه جو شكنجه و ارعاب و تهديد و قمه كشي اراذل و اوباش هميشه در صحنه آقايان به اوج رسيد. دور از انصاف نيست اگر بگوييم سيد ما در مقام رياست جمهوري ـحتي از نوع اسلامي ايران ـ كمتر از انتظارات و توان و ظرفيت خويش ظاهر شد و حتي بعضا اخيرا كاسه داغتر از آش جناح مخالف اصلاحات نشان داد.
انتخابات مجلس و نتايج آنهام چيز بيشتري عايد نسل ما نكرد. مجلس پنجم كه هيچ مجلس ششم هم زير سايه شوراي نگهبان با حركت لاك پشتي گاه به عقب خويش نه تنها دردي دوا ننمود بلكه گاها شنيدن حرف دشمن از زبان آنكه دوست مي پنداشتيمش نمك به زخم ما پاشيد.
من گرچه استدلال هاي شادي صدر عزيز و ابراهيم نبوي بزرگوار را تا حدودي مي پذيرم اما اعتقاد راسخ دارم خانه از پاي بست چنان ويران است كه اميد به اصلاح و تعديل آن از طريق چنين انتخاباتي ناممكن بوده و شايد ”آب دهان سر بالا انداختن“ تشبيهي بي جا براي آن نباشد. من نه انتخابات را تحريم مي كنم و نه كسي را براي شركت در آن ترغيب. شخصا و به دلايلي كه به نظرم خودم كافيست در اين انتخابات شركت نمي كنم ...
آرزوی روشنایی
حتی در تاریکترین اعصار هم حق داریم روشنایی آرزو کنیم
آسمان
January 8, 2004 01:17 PM