اكنون ما در حال سپري كردن آخرين روزهاي مجلس ششم هستيم و براي انتخابات رياست جمهعوري زمان زيادي نمانده است و در حالي به اين ايام نزديك ميشويم كه اصلاح طلبان كه با انتخابات دوم خرداد 1376 به قدرت رسيدند به دليل ضعفها و ناتواييهاي متعددي كه به آن دچار بودند موفقيت اندكي در ايجاد شاخصهاي يك حكومت دموكراتيك كسب كردند و مجموع عوامللي كه دراين مدت رخ داد ونيز عدم شركت مردم در انتخابات شوراي شهر ما را به سوي اين تحليل سوق ميدهد كه مردم رغبت چنداني به انتخابات مجلس هفتم نشان نخواهند داد و احتمال قريب به يقين محافظه كاران در اين انتخابات اكثريت آرا را كسب خواهند كرد.
البته آنچه محافظه كاران در اين انتخابات به آن ميانديشند پيروزي با آراي بالا نميباشدچون توانايی کسب آرای بالايی را ندارندو بخاطر اينكه محافظه كاران داراي يك پايگاه اجتماعی ثابت 14الی پانزده درصدی مي باشند به همين مقدار كفايت کرده وسعي در پياده كردن نمونه چين و مصر در ايران را دارند غافل از اين كه وضعيت چين و مصر كاملا با ايران تفاوت دارد . مصر كشوري است كه رابطة نزديكي با دولت آمريكا دارد و از نظر اقتصادي مورد حمايت اين كشور ميباشد و غرب از جانب مصر هيچ گونه تهديدي را احساس نمي كند و چين نيز به خاطر قدرت نظامي و اقتصادي و همچنين سياستهايي كه جديدا حزب كمونيسم در پيش گرفته است. خطري براي جهان محسوب نميشود و غرب هم توانايی مقابله با اين کشور را ندارد دو عامل زير از عوامل تعيين كننده در آينده كشوري چون ايران ميباشد.
1- آنچه در عرصه بين المللي بعد11 سپتامبر رخ داده است . بسياري از پيش بيني هاو پيشداوري هاي صاحب نظران جهاني را در مورد آينده حكومتهاي ديكتاتور را تغيير داد مهمترين وقايعي كه بعد از 11 سپتامبر رخ داده اشغال عراق و افغانستان و سرنگوني حكومتهاي ديكتاتور اين كشور بود. رژيم طالبان و صدام حسين از جمله رژيمهايي بود كه دولت آمريكا متهم به همكاري و تجهيز آنها بوده است در مورد عراق آمريكا متهم بود كه درجنگ با ايران اين كشور را تجهيز كرده است و درمورد طالبان هم گفته ميشود رژيم طالبان با حمايتهاي آمريكا قدرت را در افغانستان بدست گرفت ولي بعد 11 سپتامبرناگهان آمريكا و متحدانش از بابت اين نوع رژيمها احساس خطر كرده و به بهانه حمايت اين كشورها از تروريسم به سرنگوني آنها اقدام كرده. البته بنده در اين مقاله به هيچ وجه قصد داوري و ارزشگذاري ندارم در مورد رفتار دول غربي و اهداف پيدار و پنهان آنها از اين عمل و ميزان موفقيتي كه كسب كردهاندرا ندارم بخثي كه مطرح است فقط نگاهی گذار به وقايع رخ داده است .
2- در دست گرفتن تمام اركان حاكميت توسط محافظه كاران نتايج سنگيني را براي كشور به بار خواهد آورد .ايران از جمله كشورهايي است كه متهم به حمايت از تروريسم، نقض حقوق بشر، تلاش در جهت توليد سلاحهاي كشتار جمعي، دخالت در پيشرفت صلح خاورميانه ، ... ميباشد و روي كار آمدن دولتي كه مجامع جهاني و دول غربي با سياستهاي داخلي و خارجي آنها در طول دوران طولاني قبل از انتخابات 76 آشنايي كامل دارند باعث خشنودي انها نخواهند شد. و با توجه به سياستي كه بعد از 11 سپتامبربر سياست خارجي آنها حاكم شده است منتظر نخواهند نشست تايكبار ديگر يك فاجعه ديگر رخ دهدو نظارگر برهم زدن نظم بينالمللي توسط رژيمي ديگر باشند بنابراين سعي در جهت حذف يا تضعبف چنين رژيمهايي دارند و اين را در مورد عراق ،افغانستان ،سوريه و.....به روشني ثابت كردندو هم چنين سياست هاي محافظهكاران به هيچ وجه در جهت جلب حمايت و اعتماد جامعه جهاني نبوده است و همه اينها باعث حساسيت بيشتر بحران ايران براي غرب شده است.
اكنون با توجه به وضعيت خطير موجود به نظر نگارنده فقط دو راه براي نجات كشور از اين وضعيت وجود دارد يك راه كه پيش پاي محافظهكاران و شخص آقاي خامنهاي وجود دارد و يك راه نيز پيش پاي اصلاح طلباني كه دل در گرو اين آب و خاك دارند.
راه پيش و پاي محافظه كاران و شخص رهبري :
شخص رهبري از ايجاد مانع برسر تحقق دموكراسي در ايران ممكن است دو هدف را بدنبال كنند اولاً ايشان به دنبال حفظ قدرت خود بعنوان فرد اول كشور مي باشند و قدرت براي ايشان از درجه اهميت بيشتري برخوردار مي باشد دوماً حفظ دين و معنويات براي ايشان مهم است. اگر ايشان به دنبال حفظ قدرت ميباشند مطمئناً راهي را كه در پيش گرفتهاند اشتباه و چنين حكومتي امروزه دوام چنداني نداردو بهتر است ايشان مدل پادشاهي انگليس و هلند را درپيش گرفته و با در اختيار داشتن قدرت از دخالت در امور كشورخوداري نمايد و اختيارات خود را مثل قوه قضائيه و نيروهاي نظامي را به شخص رئيس جمهور يا مجلس شوراي اسلامي واگذار كند ولي هم چنان بعنوان شخص اول كشور باقي بمانند ولي نه اگر بدنبال دين و معنويات ميباشند مي توانند نقش كليساي كاتوليك را در ايران باز كنند وخود و كشور را از اين وضعيت نجات بدهند.
راه پيشنهادي براي اصلاح طلبان:
مطمئناً اگر محافظه كاران و شخص رهبري راه اول را انتخاب نكنند.كارهايي مثل شركت اصلاح طلبان در انتخابات و تلاش در جهت ماندن در ساختار چنين حاكميتي هيچ فايدهاي نخواهد داشت و استراتژي پيشنهادي براي نجات كشور در سطور ذيل ميآيد.
1- استفاده از قدرتهاي بينالمللي 2- فشارهاي مضاعف و گاه خشونت آميز در داخل
1- با توجه به آنچه در بالا آمد دول غربي و جامعه بينالمللي از روي كارآمدن حكومتي كه كارنامه روشني ندارد خشونت نميباشند وطبق آنچه تاكنون نشان دادهاند ميتواند از كمك آنها براي فشار به محافظه كاران استفاده كردو مطمئناً نيز تاثيرگذاري باشد و ما ميتوانيم با در اختيار قرار دادن تحليل درست از اوضاع ايران آنها را براي ميل به اين هدف راهنمايي كنيم. حتي اگر مجبور باشيم يكسري امتيازاتي به آنها بدهيم بايد از توانايي انها براي اصلاح ساختار حاكميت در ايران استفاده كرد
2-پيش نياز لازم برای استفاده از فشار دول غربی ترغيب محافظه کاران به ايجاد بحران در کشور می باشد برای شروع کار هجوم اصلاح طلبان بايد به هسته اصلي قدرت و تصميم گيري در ايران معطوف شود- مجموعهاي هفت الي هشت نفري مي باشند- وازپرداختن به حاشيه خودداري كنيم اولين گام نيز تلاش در جهت تغيير قانون اساسي ميباشند هر چند تغيير فانون اساسي ضوابط خاص خود را طبق قانون دارد ولي اصلاح طلبان درون حاكميت و احزاب موجود ميتوانند با خروج از مجلس و حاكميت و انتقال اين مسائل به جامعه بينالمللي وباز كردن پای سازمانهای حقوق بشرو....شرايط لازم برای استفاده از فشار آنها را فراهم اورد و تهديد به برهم زدن ساختار حاكميت موجود آنها را مجبور به تمكين در مقابل راء مردم كنند و در اين راه ميتوان از نيروهاي مردمي وبخصوص دانشجويي استفاده كرد. و اين بحران بايد محافظه كاران را به واكنشهاي شديد وخشونت آميز وا دارد و البته مجموعه اتفاقاتي كه بعداً رخ ميدهد مطمئناً به نفع كشور و اصلاح طلبان خواهدبود.
advertisement@gooya.com |
|