اين منظومه را سه روز قبل گذاشتم در صفحه شعر مرحوم نبوی آن لاين که بلافاصله سايت و مخلفاتش به رحمت ايزدی رفت. بنابراين شعر زير را می خوانيد:
آنچه در زير می خوانيدء متن کامل شده اثر فوق العاده ارزشمند منظومه ای است از ابوالفضل زروئی نصر آباد که از بزرگان شعر طنز امروز ايران است و آثارش برخلاف جثه اش ظريف و زيبا و خودمانی است. اين منظومه در طول زمانی چند ساله سروده شد و تا اينجای کار را می دانم. دو سال پيش در صفحه شاهکارهای جديد بخشی از اين منظومه را گذاشتيم که با صدای گرم و لحن زيبای شاعر بود. دست زروئی را می بوسيم و مقام بی بديل او را در شعر طنز پارسی پاس می داريم.
ابراهيم نبوی
advertisement@gooya.com |
|
اي جماعت، چطوره حالاتتون
قربون اون فهم و كمالاتتون
گردنتون پيش كسي خمنشه
از سربنده، سايهتون كمنشه
راز و نياز و بندگيتون درست
حساب كتاب زندگيتون درست
بنده ميشم غلام دربستتون
پيش كسي دراز نشه دستتون
از لبتون خنده فراري نشه
خدا نكرده، اشكي جاري نشه
باز، يه هوا دلم گرفته امروز
جون شما، دلم گرفته امروز
راست و حسينيش، نميدونم چرا
بيني و بينيش، نميدونم چرا
خلافامون از سراختلاف نيست
خلاف خلافه، توش خطا خلاف نيست
فرقي نداره ديگه شهر و روستا
حال نميدن، مثل قديما، دوستا
شاپركها به نيش مجهز شدن
غريب گزا هم آشناگز شدن
تنگ غروب، كه شهر پرشد از «رپ»
ما مونديم و يه كوچه علي چپ
خورشيده مينشست كه ما پاشديم
رفتيم و گم شديم و پيدا شديم
رفتيم و چرخي دور ميدون زديم
ماه كه در اومد، به بيابون زديم
آخ كه بيابون چه شبايي داره
شب تو بيابون چه صفايي داره
شب تو بيابون خدا بساط كن
اون جا بشين با خودت اختلاط كن
دل كه نلرزه، جز يه مشت گل نيست
دلي كه توش غصه نباشه، دل نيست
اين در و اون در زدناش قشنگه
به سيم آخر زدناش قشنگه
دلم گرفته بود وغصه داشتم
منم براش سنگ تموم گذاشتم
نصفه شبي،به كوه تكيه كردم
نشستم و تا صبح گريه كردم
سجل و مدرك نميخواد كه گريه
دستك و دنبك نميخواد كه گريه
رولبمون هميشه خنده پيداست
ميخنديم،اما دلمون كربلاست
ساعت الان حدود چهار و نيمه
غصه نخور دادش، خدا كريمه
شعرم اگه سست و شكسته بسته است
سرزنشم نكن، دلم شكسته است
آدم دلشكسته، بش خرج نيست
شعر شكسته بسته، بش خرج نست
جيكجيك مستونم كه بود برادر
فكر زمستونم نبود برادر
تا كه ميفته دندونهاي شيري
روي سرت ميشينه برف پيري
كميسيون مرگ ميشه تشكيل
درو ميشن بزرگتراي فاميل
از جمع بچهها، بيرون بايد رفت
مجلس ختم اين و اون بايد رفت
يه دفعه، همكلاسيها پير ميشن
همبازيها پير و زمينگير ميشن
الك دولك، الاكلنگ و تيشه
تو ذهن آدما عتيقه ميشه
ليلي و گرگم به هوا، دريغا
قايم باشك تو كوچهها، دريغا
رمق نمونده تا بريم صبح زود
پياده تا امامزاده داود
بيحرمتي با معرفت درافتاد
يه باره نسل لوطيها ورافتاد
توي تنور خونهها كلوچه
بوي پياز داغ توي كوچه
چطور شد؟ تموم شد، كجا رفت؟
مثل پرنده پر زد و هوا رفت
سرزده آفتاب از پشت بوم
ما مونديم و يه قصه ناتموم
بازم همون دوره بيسواتي
قربون اون حرفاي عشق لاتي
قربون اون «مخلصتم، فداتم»
قربون اون «من خاك زيرپاتم»
قربون اون حافظ روي تاقچه
قربون حسن يوسف تو باغچه
قربون مردمي كه مردم بودن
اهل صفا، اهل تبسم بودن
قربون اون دوره تردماغي
قربون اون تصنيف كوچهباغي
قربون دورهاي كه خوشبيني بود
تار سبيلها چك تضميني بود
مرداي ناب و اهل دل نداره
شهري كه بوي كاهگل نداره
بوي خوش كباب و نون سنگك
عطر اقاقيا و ياس و پيچك
بوي گلاب و بوي دود اسفند
جمع قشنگ اشك شوق و لبخند
بوي خيار تازه،توي ايوون
تو سفرهاي پر از پنير و ريحون
بوي سلام گرم مرد خونه
تو حوض خونه، رقص هندوونه
بوي خوش كتابهاي كاهي
تو امتحان كتبي و شفاهي
قدم زدن تو مرز خواب و رؤيا
خدا، خدا، خدا، خدا، خدايا!
آي جماعت، چطوره احوالتون؟
چي مونده از صفاي پارسالتون؟
نگين فلاني از لطيفه خسته است
خداگواهه من دلم شكسته است
با خنده شماس كه جون ميگيرم
براي تكتك شما ميميرم
حتي اگه فقير و بيپول باشيد
دلم ميخواد كه شاد و شنگول باشيد
خونههاتون چرا خوشآب و رنگ نيست؟
چيشده؟ خندهتون چرا قشنگ نيست؟
حرفهاي گريهدار نميپسندين؟
ميخواين يه جوك بگم كمي بخندين؟
خوشا به حال اون كه تو محلهش
هواي عاشقي زده به كلهش
كسي كه قلبش اتصالي داره
ميدونه عاشقي چه حالي داره
با اين كه سخته، بازدلنشينه
«تپش، تپش، واياز تپش» همينه
رد وبدل كه شد نگاه اول
بيرون مياد از سينه آه اول
دل ميگه هرچيبش بگي فوتينا
خواب و خوراك و زندگي فوتينا
عاشق شدن شيدايي داره والا
«خاطرخواهي رسوايي داره» والا
وقتي طرف توكوچه پيدا ميشه
توي دلت يه باره غوغا ميشه
آرزوهات خيلي دورن انگاري
توي دلت، رخت ميشون انگاري
صداي قلبت اون قدر بلنده
كه دلبرت ميشنوه و ميخنده
دين و مرام و اعتقادت ميره
اون كه ميخواستي بگي، يادت ميره
ميخواي بگي: «فدات بشم الهي»
ميگي كه: «خيلي مونده تا سهراهي؟»
ميخواي بگي: «عاشقتم عزيزم»
ميگي كه: «من عاعاعاعا، چيچيزم!»
ميخواي بگي: «بيام به خواستگاري؟»
ميگي: «هواي خوبي داره ساري»
كوزه ضربه ديده بيترك نيست
حال طرف هم از تو بهترك نيست
ميخواد بگه، «برات ميميرم اصغر!»
ميگه «تمنا ميكنم برادر!»
ميخواد بگه: «بيا به خواستگاريم»
ميگه كه: «ما پلاك شصت وچاريم»
اول عشق و عاشقي نگاهه
نگاه مثل آب زيركاهه
بين شماها عشقو ميشه فهميد
از تونگاها، عشقو ميشه فهميد
عشق، اخوي، آتيش زيرديگه
نگاه آدم كه دروغ نميگه
نگاه ميگه: «عاشقتم به مولا
به قلب من خوشاومدي،بفرما»
حضور حضرت منيژه خاتون
چطوره حال بچه گربههاتون؟
براي اون دهان و چشم و ابرو
هميشه بنده بودهام دعاگو
زبس كه رفته عشق، توي قلبم
نوشتم اسمتونو روي قلبم
خداگواهه تا شما نيايين
از تو گلوم، غذا نميره پايين
شباهمهش يادشما ميكنم
ميرم به آسمون نيگا ميكنم
شما رومثل ماه ميكشم هي
شباهميشه آه ميكشم هي
كسي خبر نداره از قضايا
نه جيجي و نه مامي و نه پاپا
به جاي مارياكري و گوگوش
نوا رگريهدار ميكنم گوش
«قشنگترين پيرهنتو تنت كن
تاج سرسروري تو سرت كن
چشماتو مست كن همهجا رو بشكن
الا دل ساده و عاشق من...»
دلم ميخواد كه از سرمحبت
به عشق من بدين جواب مثبت
بگين بله وگرنه دلگير ميشم
تو زندگي دچار تأخير ميشم
اگرجواب نه بياد تو نامهت
خلاصه قهر، قهر تا قيامت!
فداي اون كه نه نميگه ميشم
عاشق يك دختر ديگه ميشم
تو بيلياقتي اگر بگي نه
اند حماقتي اگر بگي نه
ببين تو آينه، آاخه اين چه ريخته؟
مثل تو صدتا توي كوچه ريخته!
تو خانمي؟ تو خوشگلي؟ چه حرفا...
حرف زيادنزن، برو بينيم باااا...
بشين عزيز، پرت و پلا نگو مرد!
اين مدلي نميشه عاشقي كرد
تو هر دلي يه عشق، موندگاره
آدم كه بيشتر از يه دل نداره
... درسته،ديگه توي شهر ما نيست
دلي كه مثل كاروانسرا نيست
بازم همون دلاي بچگيمون
دلاي باصفاي بچگيمون
يه چيز ميگم، ايشالا دلخور نشين:
«قربون اون دلايتكسرنشين!»
اين روزا عمر عاشقي دوروزه
ايشالا پير عاشقي بسوزه
بلا به دور از اين دلاي عاشق
كه جمعه عاشقند و شنبه فارغ!
گذاشته، روي ميز من، يه پوشه
كه اسم عشقهاي بنده توشه
زري، پري،سكينه، زهره، سارا
وجيهه و مليحه و ثريا
نگين و نازي و شهين و نسرين
مهين و مهري و پرند و پروين
چهارده فرشته و سه اختر
دوليلي و سه اشرف و دو آذر
سفيد و سبزه، گندمي و زاغي
بلوند و قهوهاي و پركلاغي ...
هزار خانمند توي اين ليست
با عدهاي كه اسمشون يادم نيست!
گذشت دورهاي كه ما يكي بود
خدا و عشق آدما يكي بود
نامه مجنون به حضور ليلي
ميرسه اينترنتي و ايميلي!
شيرين ميره ميشينه پيش فرهاد
روي چمن تو پارك بهجتآباد
زلفاي رودابه ديگه بلند نيست
پله كه هس، نيازي به كمند نيست
تو كوچه،غوغا ميكنند و دعوا
چهار تا يوسف سر يك زليخا!
نگاه عاشقانه بيفروغه
اگر ميگن: «عاشقتم»، دروغه
تو كوچههاي غربي صناعت
عشقو گرفتن از شما جماعت
كجا شد اون ظرافت و كرشمه
نگاه دزدكي كنار چشمه؟
كجا شد اون به شونه تكيه كردن
كنار جوب آب، گريه كردن؟
دلاي بيافاده يادش به خير
دختركاي ساده يادش به خير
من از ركود عشق در خروشم
اگر دروغ ميگم، بزن تو گوشم
تو قلب هيشكي عشق بيريا نيست
حجب و حيا تو چشم آدمانيست
كشته دلبرند وارتباطش
فقط براي برخي از نكاطش!
پرنده پر، كلاغه پر، صفا پر
صداقت، از وجود آدما، پر
دلا، قسم بخور، اگر كه مردي
كه ديگه گرد عاشقي نگردي
ما توي صحبت رك و راستيم داداش
عشق اگه اينه، ما نخواستيم داداش
حال كذايي به شما ارزوني
عشقريايي به شما ارزوني
زدم تو خال تون دوباره، آخجان!
حسابي حال تون گرفته شد، هان؟!
اينا كه من ميگم همهش شعاره
عشق و محبت شاخ و دم نداره
مهم فقط نحوه ارتباطه
اينه كه اين قدر سرش بساطه
ناز و ادا هميشه بوده جونم
حجب و حيا هميشه بوده جونم
آدمو تو فكر خيال گذاشتن
وقت قرار، آدمو قال گذاشتن
وعده اين كه: «من زن تو ميشم،
وصله چاك پيرهن تو ميشم».
حرفاي داغ و پخته و تنوري
چه از طريق نامه يا حضوري
هميشه بوده توي عشق، حاضر
همينه ديگه خب به قول شاعر:
«با اون همه قد و بالاتو قربون
با اون همه قول و قرار وپيمون
كه با من غمزده داشتي، رفتي»
تو كوچه تون بازمنو كاشتي، رفتي!
چقدر، مونده بيحساب و كتاب
نامه لاكتاب مون بيجواب
چقدر وعدههاي بيسرانجام
چقدر توي كوچه، عرض اندام
چقدر حرفهاي عاشقانه
چقدر آه و ناله شبانه
چقدر گريههاي توي پستو
چقدر وصف خط و خال و ابرو
چقدر دزدكي سرك كشيدن
چقدر فحش و ناسزا شنيدن!
چقدر خوابهاي، خوب و شيرين
چقدر، بعدخواب، ناله – نفرين!
خلاصه، عشق و عاشقي همينهاست
اما تو تعريفش هميشه دعواست
اگر دلت تپيد و لايق شدي
عزيز من، بدون كه عاشق شدي!
شهر بدون مرد، شهر درده
قربون شكل ماه هرچي مرده
قربون اون مرداي دلشكسته
قربون اون دستاي پينهبسته
مرداي ده، مرداي كاه و گندم
مرداي ده، مرداي خوان هشتم
مرداي پشت كوه، مثل خورشيد
تودلشون هزار جام جمشيد
مرداي سوخته زير هرم آفتاب
مرداي ناب و كمنظير و كمياب
كيسه چپقها به پرشالشون
لشكر بچهها به دنبالشون
بيل و كلنگشون هميشه براق
قليونشون به راه، دماغشون چاق
صبح سحر پا ميشن از رختخواب
يكسره روپان تا غروب آفتاب
چارتاي رستمند به قدوقامت
هيكلشون توپ، تنشون سلامت
نبوده غيرگرده گلاشون
غبار اگر نشسته روكلاشون
كلامشون دعا، دعاشون روا
سلام و نون و عشقشون بيريا
مرداي نازدار، مرد شهرن
با خودشون هم اين قبيله قهرن
مرداي اخم و طعنه بيدليل
مرداي سرشكسته زن ذليل
مرداي دكتراي حل جدول
مرداي نقنقوي لوس تنبل
لعنت و نفرين ميكنند به جاده
اگر برن چار تا قدم پياده
مرداي خواب تو ساعت اداري
تازه دو ساعتم اضافهكاري
توي رگاشون ميكشه تنوره
تريگليسيريد و قند و اوره
انگار آتيش گرفته ترمههاشون
هميشه تو همه سگرمههاشون
به زيردست، ترشي و عبوسي
به منشي اداره چاپلوسي
براي جستن از مظان شكها
دايرهالمعارف كلكها
بچه به دنيا ميآرن با نذور
اغلبشون يه دونه اونهم به زور
پيش هم از عاطفه دم ميزنن
پشت سر اما واسه هم ميزنن
اينجا فقط مهم مقام و پسته
مرداي شهري كارشون درسته
مشتي حسن، حال شما چطوره؟
حالت امسال شما چطوره؟
مشتي حسن كافر و دهري شدي
اومدي از دهات و شهري شدي
اين چيه پاته؟ آخه گيوههات كوش؟
كي گفته دمپايي صندل بپوش؟
اي شده از قاطر خود منصرف
نمره پيكان تو، تهران - الف
شد بدل از باغ و زمين سركشي
شغل شريفت به مسافركشي
گله رو كه«هي» ميزدي، يادته؟
كوه و كمرني ميزدي، يادته؟
يادته اون سال كه با مشتي شعبون
ماه صفر، راهي شدين خراسون
يادت مياد «ربابه»، دستش درست،
كنار چشمه، رختها تو ميشست
يادته دستاتو حنا ميذاشتي
شب كه ميشد، درها رو وا ميذاشتي
تو دهتون، سرقت و دزدي نبود
كار واسه همسايه، مزدي نبود
قبل شما، جنهاي طفل معصوم
صبح سحر، جمع ميشدن تو حموم
لنگ و قطيفه توي بقچههاشون
نگاه آدما به سم پاشون!
]اصالتاً جناي ناموسپرست
به هيچ خانمي، نميزدن دست
نه زن، سحر، بيرون خونه ميرفت
نه جن به حموم زنونه ميرفت
جن واسه خانمها يه جور خيال بود
اونم كه تازه، جن نبود و «آل» بود![
مشدي حسن چاي و سماورت كو؟
سيني با قالي و گلپرت كو؟
اي به فداي ريخت و شكل و تيپت
بوي چپق نميده عطر پيپت
مشدي حسن، قربون ميز و فايلت
قربون زنگ گوشي موبايلت
اون كه دهاتي و نجيبه، مشدي
ميون شهريا غريبه، مشدي
چقدر خوبه چله زمستون
سنبلطيب و كاسني و سهپستون
كنج اتاق، يه جاي خلوت و دنج
شربت نعنا و بهارنارنج
كرسي و چاي نبات و هورتش خوبه
خارش و خميازه و چرتش خوبه
عطر چلو كه از خونه در ميرفت
تا هف تا كوچه اون طرفتر ميرفت
شيطونه وقتي رخنه تو دل ميكرد
بوي غذا روزه رو باطل ميكرد
اون زمونا كه نقل تربيت بود
آدمكشي يه جور معصيت بود
كسي، كسي رو سرسري نميكشت
به خاطر دري وري نميكشت
معني نداره توي عصر «سيدي»
بزرگ و كوچيكي و ريشسفيدي
پدر با ترس و لرز و با احتياط
ميكشه سيگارشو كنج حياط
پسر كه بيشراب، تب ميكنه
بدون ترس و لرز،«حب» ميكنه
مادره با خفت و خونهداري
ميسازه اما دختره فراري
اگر ديدي دختره دست تكون داد
يه وقت بهت در باغ سبز نشون داد
بپا يه وقتي دست و پات شل نشه؟
پنالتيش از صدقدمي گل نشه؟
فتنه و دعوا سرنونه مشدي
دوره آخرالزمونه مشدي...
مشدي حسن، مرد سياسي شدي
اهل اصول ديپلماسي شدي
سيورساتت شده بحث و تفسير
نقل و نباتت شده بحث و تفسير
با تقي و امير و سام و خسرو
تو تاكسي و تو ايستگاه مترو
تو هركجا آدم زندهاي هست
يا محفل كسلكنندهاي هست
بد به حفاظت و حراست ميگي
لم ميدي و نقل سياست ميگي
سيات خارجه و داخله
حكومت مدينه فاضله
نظم نوين و چالش رواندا
مخالفان دولت اوگاندا
روابط جديد مصر و سودان
كنارهگيري اميرعمان
نرفتهاي هنوز تا ورامين
كنايه ميزني به چين و ماچين
با چشم بسته، تير درميكني
توهر چي اظهارنظر ميكني
از مد و سايز كفش آلندلون
تا به گشادي شكاف ازن
هرچي كه چشمت ديد و خواست،ميشي
يه روز «چپ»، يه روز «راست» ميشي
يه روز مشتت روهوا ميبري
براي لغو حكم آقاجري
يه روز ميگي كه «والا اين كافره
د يالا زودتر بكشيدش، بره»
يه روز فكر جنگ با جهاني
يه روز اهل بحث و گفتماني
عينهو رنگ چشم آبجي اقدس
حزب و گروه تو نشد مشخص!
جماعت چطوره احوالتون؟
http://news.gooya.com/politics/archives/001385.php...
Links
November 11, 2003 11:37 PM